جامعه شايسته (مهاجرين و انصار)از ديدگاه قرآن و حديث

مشخصات كتاب

سرشناسه : امين، سيدمهدي، 1316 - گردآورنده عنوان و نام پديدآور : جامعه شايسته (مهاجرين و انصار) از ديدگاه قرآن و حديث/ به اهتمام سيدمهدي امين؛ با نظارت محمد بيستوني. مشخصات نشر : قم: بيان جوان 1390. مشخصات ظاهري : 128 ص. 11 × 5/16 س م. فروست : تفسير علامه [ج.] 31. شابك : 978-600-228-124-1 وضعيت فهرست نويسي : فيپا يادداشت : اين كتاب بر اساس كتاب "الميزان في تفسير القرآن" تاليف سيدمحمدحسين طباطبايي است. يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس. عنوان ديگر : الميزان في تفسير القرآن. موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14 موضوع : صحابه موضوع : اسلام و اجتماع شناسه افزوده : بيستوني محمد، 1337 - شناسه افزوده : طباطبائي محمدحسين 1281 - 1360 . الميزان في تفسير القرآن شناسه افزوده : تفسير علامه [ج.] 31. رده بندي كنگره : BP98 /‮الف 83ت7 31.ج 1390 رده بندي ديويي : ‮ 297/179 شماره كتابشناسي ملي : 2716235

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

تأييديه آية اللّه محمد يزدى رئيس شورايعالى مديريت حوزه علميه••• 5

تأييديه آية اللّه مرتض__ى مقتدائ_ى مديري__ت ح__وزه علمي__ه ق__م••• 6

تأييديه آية اللّه سيدعلى اصغر دستغي__ب نماين_ده خبرگان رهبرى••• 7

مق__دم__ه ن_اش____ر••• 8

مق_دم__ه م__ؤل___ف••• 12

فصل اول : مدينه فاضله

وع_ده جامع_ه موعود در قرآن ••• 17

وع__ده حكوم__ت صالحي__ن••• 17

(151)

مجتمع ص_ال_ح، وارث زمي_ن••• 19

جامعه موعود و مهدى موعود••• 20

مشخص_ه يك ج_امعه ص_الح••• 23

(152)

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

جامعه صالحان : وارثان نهايى زمين••• 25

فصل دوم : زيربناهاى جامعه صالح اسلامى

فطرت و اس_لام، دو زيربن_اى جامعه صال_ح••• 27

نق_ش ان_بي_اء در تش_كي_ل ج_وام_ع ص_ال_ح••• 31

نق__ش ت_وحي_د در تشكي_ل ج_امع_ه ص_ال_ح••• 35

نقش اخلاق و تقوى در جامعه صالح اسلامى••• 38

تع_ليم__ات

ج__امع_ه ص_ال_ح••• 42

فصل سوم : مهاجرين و انصار

(153)

تشكيل دهندگ__ان اولين جامع__ه صال___ح

مهاجرين اوليه و تشكيل اولي_ن ج_امعه صالح اسلامى••• 45

سازندگان اولين جامعه صالح••• 48

(154)

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

چه كسانى در سخت اولين جامعه صالح نقش داشتند؟••• 49

ب_هت_ري___ن ام_____ت••• 50

ام__ت محم_____د صلى الله عليه و آله ••• 51

ام_______ت وس_____ط••• 56

مدنيتى كه اسلام به ارمغان آورد••• 58

حالات مسلمين اوليه••• 62

الذين آمن_وا در ق_رآن••• 65

طبقات اوليه مسلمين صدر اسلام••• 68

(155)

تابعي__ن ب_ه احس_ان••• 71

برادر خواندگى: برقرارى ولايت بين مهاجريت و انصار••• 73

(156)

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

ن_س_خ ولاي_ت در ارث، در ب_رادرخ_وان_دگى••• 77

دارالاسلام: تقسيمات جغرافيايى ايمان و كفر••• 78

آن روز دو س__رزم_ي_ن وج____ود داش____ت••• 82

زن_____ان م____ه__اج____ر••• 84

شرايط بيعت زنان مهاجر••• 87

فصل چهارم : بحثى در جامعه اسلامى

••• 91

اج_ت_م_اع از نظ_ر اس_لام••• 91

اتح___اد و س_ازگ__ارى در جامع__ه اسلام_ى••• 93

(157)

راب_ط_ه ف____رد و اج_ت_م______اع در اس__لام••• 96

ض_امن اج__رائ_ى احك_ام اجتماع___ى اس_لام••• 100

(158)

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

دوام روش هاى اجتماعى اسلام••• 102

تأثير روش هاى اجتماعى اسلام بر جامعه انسانى••• 109

ابراز صلاحيت اسلام براى رهبرى جامعه بشرى••• 110

اخ_ت_لاف ش_عاره_اى اج_تماعى اسلام ب_ا غ_رب••• 111

ه__دف جامعه متم__دن ام__روز••• 114

علت سازگ_ار ب_ودن تم_دن غ_رب ب_ا ذائق_ه مردم••• 116

نق_دى بر روش پيروى از اكثريت در اداره جامعه••• 119

ت_ف___رق در ام___ت اس_لام___ى••• 121

(159)

تقديم به

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُ_ولِ اللّ_هِ وَ خاتَ_مِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ لاسِيَّما بَقِيَّ___ةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ

اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءِوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

(4)

وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

متن تأئيديه حضرت آية اللّه محمد يزدى

رييس دبيرخانه مجلس خبرگان رهبرى و رييس شورايعالى مديريت حوزه علميه

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

قرآن كريم اين بزرگ ترين هديه آسمانى و عالى ترين چراغ هدايت كه خداوند عالم به وسيله آخرين پيامبرش براى بشريت فروفرستاده است؛ همواره انسان ها را دستگيرى و راهنمايى نموده و مى نمايد. اين انسان ها هستند كه به هر مقدار بيشتر با اين نور و رحمت

(5)

ارتباط برقرار كنند بيشتر بهره مى گيرند. ارتباط انسان ها با قرآن كريم با خواندن، انديشيدن، فهميدن، شناختن اهداف آن شكل مى گيرد. تلاوت، تفكر، دريافت و عمل انسان ها به دستورالعمل هاى آن، سطوح مختلف دارد. كارهايى كه براى تسهيل و روان و آسان كردن اين ارتباط انجام مى گيرد هركدام به نوبه خود ارزشمند است. كارهاى گوناگونى كه دانشمند محترم جناب آقاى دكتر بيستونى براى نسل جوان در جهت اين خدمت بزرگ و امكان ارتباط بهتر نسل جوان با قرآن انجام داده اند؛ همگى قابل تقدير و تشكر و احترام است. به علاقه مندان بخصوص جوانان توصيه مى كنم كه از اين آثار بهره مند شوند.

توفيقات بيش از پيش ايشان را از خداوند متعال خواهانم.

محمد يزدى

رييس دبيرخانه مجلس خبرگان رهبرى 1/2/1388

(6)

متن تائيديه حضرت آية اللّه مرتضى مقتدايى

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

توفيق نصيب گرديد از مؤسسه ق__رآنى تفسير جوان بازديد داشته باشم و مواجه شدم با يك باغستان گسترده پرگل و متنوع كه به طور يقين از معجزات قرآن است كه اين ابتكارات و روش هاى نو و جالب را به ذهن يك نفر كه بايد مورد عنايت ويژه قرار گرفته باشد القاء نمايد تا بتواند در سطح گسترده كودكان و جوانان و نوجوانان و غيرهم را با قرآن مجيد مأنوس به طورى كه مفاهيم بلند و باارزش قرآن در وجود آنها نقش بسته و

روش آنها را الهى و قرآنى نمايد و آن برادر بزرگوار جناب آقاى دكتر محمد بيستونى است كه اين توفيق نصيب ايشان گرديده و ذخيره عظيم و باقيات الصالحات جارى براى آخرت ايشان هست. به اميد اين كه همه اقدامات با خلوص قرين و مورد توجه

(7)

ويژه حضرت بقيت اللّه الاعظم ارواحنافداه باشد.

مرتضى مقتدايى

به تاريخ يوم شنبه پنجم ماه مبارك رمضان المبارك 1427

(8)

متن تأييديه حضرت آية اللّه سيدعلى اصغردستغيب نماينده محترم خبرگان رهبرى دراستان فارس

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

«وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانا لِكُلِّ شَىْ ءٍ» (89 / نحل)

تفسير الميزان گنجينه گرانبهائى است كه به مقتضاى اين كريمه قرآنى حاوى جميع موضوعات و عناوين مطرح در زندگى انسان ها مى باشد. تنظيم موضوعى اين مجموعه نفيس اولاً موجب آن است كه هركس عنوان و موضوع مدّنظر خويش را به سادگى پيدا كند و ثانيا زمينه مناسبى در راستاى تحقيقات موضوعى براى پژوهشگران و انديشمندان جوان حوزه و دانشگاه خواهد بود.

اين توفيق نيز در ادامه برنامه هاى مؤسسه قرآنى تفسير جوان در تنظيم و نشر آثار

(9)

قرآنى مفسّرين بزرگ و نامى در طول تاريخ اسلام، نصيب برادر ارزشمندم جناب آقاى دكتر محمد بيستونى و گروهى از همكاران قرآن پژوه ايشان گرديده است. اميدوارم همچن__ان از توفيق__ات و تأيي__دات الهى برخ__وردار باشن_د.

سيدعلى اصغر دستغيب

28/9/86

(10)

مقدمه ناشر

براساس پژوهشى كه در مؤسسه قرآنى تفسير جوان انجام شده، از صدر اسلام تاكنون حدود 000/10 نوع تفسير قرآن كريم منتشر گرديده است كه بيش از 90% آنها به دليل پرحجم بودن صفحات، عدم اعرابگذارى كامل آيات و روايات و كلمات عربى، نثر و نگارش تخصصى و پيچيده، قطع بزرگ كتاب و... صرفا براى «متخصصين و علاقمندان حرفه اى» كاربرد داشته و افراد عادى جامعه به ويژه «جوانان عزيز» آنچنان كه ش__ايست__ه است نمى ت_وانند از اين قبيل تفاسير به راحتى استفاده كنند.

مؤسسه قرآنى تفسير جوان 15 سال براى ساده سازى و ارائه تفسير موضوعى و كاربردى در كنار تفسيرترتيبى تلاش هاى گسترده اى را آغاز نموده است كه چاپ و انتشار تفسير جوان (خلاصه 30 جلدى تفسير نمونه، قطع جيبى) و تفسير نوجوان (30 جلدى، قطع جيبى

(11)

كوچك) و بيش از

يكصد تفسير موضوعى ديگر نظير باستان شناسى قرآن كريم، رنگ شناسى، شيطان شناسى، هنرهاى دستى، ملكه گمشده و شيطانى همراه، موسيقى، تفاسي_ر گرافيكى و... بخش__ى از خروجى ه__اى منتش__ر شده در همي__ن راست__ا مى باش__د.

كتابى كه ما و شما اكنون در مح_ضر ن_ورانى آن هستي_م ح_اص_ل ت__لاش 30 س__اله «استادارجمند جناب آقاى سيدمهدى امين» مى باشد.ايشان تمامى مجلدات تفسيرالميزان را به دق__ت مط__العه ك__رده و پس از فيش بردارى، مطالب را «بدون هيچ گونه دخل و تصرف در متن تفسير» در هفتاد عنوان موضوعى تفكيك و براى نخستين بار «مجموعه 70 جلدى تفسير موضوعى الميزان» را ت__دوي__ن نم__وده ك__ه ه_م به صورت تك موضوعى و هم به شكل دوره اى براى ج_وان_ان عزيز ق_اب__ل استفاده كاربردى است.

«تفسير الميزان» به گفته شهيد آية اللّه مطهرى (ره) «بهترين تفسيرى است كه در ميان

(12) مهاجرين و انصار

شيعه و سنى از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است». «الميزان» يكى از بزرگ ترين آثار علمى علامه طباطبائى (ره)، و از مهم ترين تفاسير جهان اسلام و به حق در نوع خود كم نظير و مايه مباهات و افتخار شيعه است. پس از تفسير تبيان شيخ طوسى (م 460 ه) و مجمع البيان شيخ طبرسى (م 548 ه) بزرگ ترين و جامع ترين تفسير شيعى و از نظر قوّت علمى و مطلوبيت روش تفسيرى، بى نظير است. ويژگى مهم اين تفسير به كارگيرى تفسير قرآن به قرآن و روش عقل__ى و است__دلالى اس__ت. اي__ن روش در ك__ار مفسّ__ر تنها در كنار هم گذاشتن آيات براى درك معناى واژه خلاصه نمى شود، بلكه موضوعات مشابه و مشت__رك در سوره هاى مختلف را كنار يكديگر قرار مى دهد، تحليل و مقايسه مى كند و براى درك پيام آيه به شيوه تدبّرى

و اجتهادى ت_وسل مى جويد.

يكى از ابعاد چشمگير الميزان، جامعه گرايى تفسير است. بى گمان اين خصيصه از

مقدمه ناشر (13)

انديشه و گرايش هاى اجتماعى علامه طباطبائى (ره) برخاسته است و لذا به مباحثى چون حكومت، آزادى، عدالت اجتماعى، نظم اجتماعى، مشكلات امّت اسلامى، علل عقب ماندگى مسلمانان، حقوق زن و پاسخ به شبهات ماركسيسم و ده ها موضوع روز، روى آورده و به طورعمي_ق مورد بحث و بررسى قرارداده است.

شيوه مرحوم علاّمه به اين شرح است كه در آغاز، چندآيه از يك سوره را مى آورد و آيه، آيه، نكات لُغوى و بيانى آن را شرح مى دهد و پس از آن، تحت عنوان بيان آيات كه شامل مباحث موضوعى است به تشريح آن مى پردازد.

ول__ى مت__أسف__انه ق__در و ارزش اين تفسير در ميان نسل جوان ناشناخته مانده است و بنده در جلسات ف__راوان__ى كه با دانشج_ويان يا دانش آموزان داشته ام همواره نياز فراوان آنها را به اين تفسير دري__افت__ه ام و به همين دليل نسبت به همكارى با جن__اب آق__اى

(14) مهاجرين و انصار

سيدمهدى امي__ن اق__دام نم______وده ام.

امي__دوارم اي___ن قبي__ل ت__لاش ه__اى ق__رآن__ى م__ا و شم__ا ب__راى روزى ذخي__ره ش__ود ك__ه ب__ه ج__ز اعم__ال و ني__ات خ_الص_انه، هي_چ چي_ز ديگ_رى ك_ارس_از نخواهد بود.

دكتر محمد بيستونى

رئيس مؤسسه قرآنى تفسير جوان

تهران _ تابستان 1388

مقدمه ناشر (15)

مق_دم_ه م_ؤل_ف

اِنَّ___هُ لَقُ_____رْآنٌ كَ___ري__مٌ

ف___ى كِت____ابٍ مَكْنُ_____ونٍ

لا يَمَسُّ___هُ اِلاَّ الْمُطَهَّ___روُنَ

اين ق_رآن_ى اس__ت ك__ري__م

در كت_____اب___ى مكن______ون

كه جز دست پ__اك__ان و فه_م خاصان بدان نرسد!

(77 _ 79/ واقعه)

اين كتاب به منزله يك «كتاب مرجع» يافرهنگ معارف قرآن است كه از «تفسير الميزان» انتخ_اب و

(16)

تلخي__ص، و بر حسب موضوع طبقه بندى شده است.

در تقسيم بندى به عمل آمده از موضوعات قرآن

كريم قريب 70 عنوان مستقل به دست آمد. هر يك از اين موضوعات اصلى، عنوان مستقلى براى تهيه يك كتاب در نظر گرفته شد. هر كتاب در داخل خود به چندين فصل يا عنوان فرعى تقسيم گرديد. هر فصل نيز به سرفصل هايى تقسيم شد. در اين سرفصل ها آيات و مفاهيم قرآنى از متن تفسي_ر المي__زان انتخ__اب و پس از تلخيص، به روال منطقى، طبقه بندى و درج گرديد، به طورى كه خواننده جوان و محقق ما با مطالعه اين مطالب كوتاه وارد جهان شگفت انگيز آيات و معارف قرآن عظيم گردد. در پايان كار، مجموع اين معارف به قريب 5 هزار عنوان يا سرفصل بالغ گرديد.

از لح__اظ زم__انى: كار انتخاب مطالب و فيش بردارى و تلخيص و نگارش، از

مقدمه مؤلف (17)

اواخ__ر س__ال 1357 ش__روع و ح__دود 30 س__ال دوام داشت__ه، و با توفيق الهى در ليالى مب__اركه قدر سال 1385پايان پذيرفت__ه و آم__اده چ__اپ و نش__ر گ_ردي_ده است.

ه__دف از تهيه اين مجموع__ه و نوع طبقه بندى مطالب در آن، تسهيل مراجعه به شرح و تفسير آيات و معارف قرآن شريف، از جانب علاقمندان علوم قرآنى، مخصوصا محققين جوان است كه بتوانند اطلاعات خود را از طريق بيان مفسرى بزرگ چون علامه فقيد آية اللّه طباطبايى دريافت كنند، و براى هر سؤال پاسخى مشخص و روش__ن داشت___ه باشن__د.

سال هاى طولانى، مطالب متعدد و متنوع درباره مفاهيم قرآن شريف مى آموختيم اما وقتى در مقابل يك سؤال درباره معارف و شرايع دين مان قرار مى گرفتيم، يك جواب مدون و مشخص نداشتيم بلكه به اندازه مطالب متعدد و متنوعى كه شنيده بوديم بايد

(18) مهاجرين و انصار

جواب مى داديم. زمانى كه تفسير

الميزان علامه طباطبايى، قدس اللّه سرّه الشريف، ترجمه شد و در دسترس جامعه مسلمان ايرانى قرار گرفت، اين مشكل حل شد و جوابى را كه لازم بود مى توانستيم از متن خود قرآن، با تفسير روشن و قابل اعتمادِ فردى كه به اسرار مكنون دست يافته بود، بدهيم. اما آنچه مشكل مى نمود گشتن و پيدا كردن آن جواب از لابلاى چهل (يا بيست) جلد ترجمه فارسى اين تفسير گرانمايه بود. لذا اين ضرورت احساس شد كه مطالب به صورت موضوعى طبقه بندى و خلاصه شود و در قالب يك دائرة المع__ارف در دست__رس همه دين دوستان قرارگيرد. اين همان انگيزه اى ب_ود ك_ه م_وجب تهيه اين مجل__دات گ__رديد.

بديهى است اين مجلدات شامل تمامى جزئيات سوره ها و آيات الهى قرآن نمى شود، بلكه سعى شده مطالبى انتخاب شود كه در تفسير آيات و مفاهيم قرآنى، علامه بزرگوار به شرح و بسط و تفهيم مطلب پرداخته است.

مقدمه مؤلف (19)

اص__ول اين مطالب باتوضيح و تفصيل در «تفسير الميزان» موجود است كه خواننده مى تواند براى پى گي__رى آن ها به خود المي__زان مراجعه نمايد. براى اين منظور مستن__د هر مطلب با ذك__ر شماره مجل__د و شماره صفح__ه مربوط__ه و آيه مورد استن__اد در هر مطلب قيد گرديده است.

ذكراين نكته لازم است كه چون ترجمه تفسيرالميزان به صورت دومجموعه 20 جلدى و 40جلدى منتشرشده بهتراست درصورت نيازبه مراجعه به ترجمه الميزان، بر اساس ترتيب عددى آيات قرآن به سراغ جلد موردنظر خود، صرف نظراز تعداد مجلدات برويد.

و مقدر بود كه كار نشر چنين مجموعه آسمانى در مؤسسه اى انجام گيرد كه با ه__دف نش__ر مع__ارف ق__رآن ش__ري_ف، به صورت تفسير، مختص نسل جوان،

(20) مهاجرين و انصار

تأسيس شده باشد، و استاد مسلّم، جن__اب آق_اى

دكت_ر محم__د بيستونى، اصلاح و تنقي__ح و نظ__ارت هم__ه ج__انب_ه بر اين مجم__وعه ق_رآنى شريف را به عه__ده گي__رد.

مؤسسه قرآنى تفسير جوان با ابتكار و سليقه نوين، و به منظور تسهيل در رساندن پيام آسمانى قرآن مجيد به نسل جوان، مطالب قرآنى را به صورت كتاب هايى در قطع جيب__ى منتش__ر مى كن__د. اي__ن ابتك__ار در نش__ر همي__ن مجل__دات ني__ز به كار رفته، ت__ا مط__الع__ه آن در ه__ر ش__راي__ط زم__ان__ى و مك__انى، براى ج__وانان مشتاق فرهنگ الهى قرآن شريف، ساده و آسان گردد...

و ما همه بندگانى هستيم هر يك حامل وظيفه تعيين شده از جانب دوست، و آنچه انج__ام ش__ده و مى ش_ود، همه از جانب اوست !

و صلوات خدا بر محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله و خاندان جليلش باد كه نخستين حاملان اين

مقدمه مؤلف (21)

وظيفه الهى بودند، و بر علامه فقيد آية اللّه طباطبايى و اجداد او، و بر همه وظيفه داران اين مجموعه شريف و آباء و اجدادشان باد، كه مسلمان شايسته اى بودند و ما را نيز در مسي__ر شن__اخت اس_لام واقعى پرورش دادن_د!

ليله قدر سال 1385

سيد مهدى حبيبى امين

(22) مهاجرين و انصار

فصل اول:مدينه فاضله

وعده جامعه موعود در قرآن

وعده حكومت صالحين

«وَعَ_دَ اللّهُ الَّذي__نَ امَنُوا مِنْكُ__مْ وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ»

(55 / نور)

(23)

اين آيه وعده جميلى است كه به مؤمنين، آن ها كه عمل صالح هم دارند، متوجه است. به آنان وعده مى دهد كه به زودى جامعه صالحى مخصوص به خودشان برايشان درست مى كند و زمين را در اختيارشان مى گذارد و دين شان را در زمين متمكن مى سازد و امنيت را جايگزين ترسى كه داشتند، مى كند، امنيتى كه ديگر از منافقين و كيد آنان و از كفار و جلوگيرى هايشان بيمى نداشته باشند، خداى را

آزادانه عبادت كنن_د و چي_زى را ش_ريك او ق_رار ندهند!

خطاب در اين آيه به عموم مسلمين است، كه در ميان آنان هم منافق هست و هم مؤمن و مؤمنين ايشان نيز دو طايفه اند: يكى كسانى كه عمل صالح مى كنند و يكى آنان كه عمل صالح ندارند، ولى وعده اى كه در آن آمده مخصوص كسانى است كه هم ايمان داشته باشند و هم اعمالشان صالح است.

(24) مهاجرين و انصار

آيه مورد بحث از مردمى خبر مى دهد كه بعد از ارث بردن زمين، اجتماعى صال_ح تشكي_ل مى دهند.

بدون شك آيه شريفه درباره بعضى از افراد امت است، نه همه امت و نه اشخاص معينى از امت و اين افراد عبارتند از كسانى كه مصداق «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ،» بوده باشند.

مجتمع صالح، وارث زمين

مراد از خليفه شدن آن ها در زمين نظير استخلاف نياكان و امم گذشته اين است كه اجتماعى صالح از آنان تشكيل دهد كه زمين را ارث ببرند، آن طور كه

مجتمع صالح، وارث زمين (25)

نياكان و امم گذشته صاحبان قوت و شوكت ارث بردند و اين استخلاف قائم به «مجتمع صالح» ايشان است، نه به افراد معينى از ايشان، هم چنان كه در امت هاى قبل از ايش_ان ق_ائم ب_ه مجتم_ع بود.

مراد به تمكين دين مرضى آنان در زمين، اين است كه دين پسنديده ايشان را پاى برجا دارد، به طورى كه اختلافشان در اصول و سهل انگاريشان در اجراى احكام و عمل به فروع آن، متزلزلش نسازد و همواره اجتماعشان از لكه نفاق پاك باشد. مراد به تبديل خوفشان به امنيت اين است كه امنيت و سلام بر مجتمع آنان سايه بيفكند، به طورى كه نه از دشمنان داخلى

بر دين و دنياى خود بترسند و نه خارجى و نه از دشمن__ى علن__ى و نه پنهانى!

مراد به اين كه فرمود: خداى را عبادت مى كنند و چيزى را شريك او نمى گيرند، همان

(26) مهاجرين و انصار

معنايى است كه لفظ به طور حقيقت بر آن دلالت كند و آن عبارت است از اين كه اخلاص در عب__ادت عموميت پي__دا كند و بنيان هر كرامت_ى غير از كرامت تقوى منهدم گردد!(1)

جامعه موعود و مهدى موعود

«وَعَ_دَ اللّهُ الَّذي__نَ امَنُوا مِنْكُ__مْ وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ»

(55 / نور)

1- ال_مي_____زان ج: 29، ص: 217.

جامعه موعود و مهدى موعود (27)

خداى سبحان به كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند وعده مى دهد كه به زودى جامعه اى بر ايشان تكوين مى كند كه جامعه به تمام معنى صالحى باشد: از لك_ه نن_گ كف__ر و نف__اق و فس__ق پ__اك باشد، زمي__ن را ارث ب__رد، در ع_قاي__د اف_راد آن و اعمالشان جز دين حق چيزى حاكم نباش__د، ايمن زندگ__ى كنند، ترس__ى از دشمن__ى داخل__ى يا خارج__ى نداشت_ه باشن_د، از كيد نيرن__گ بازان و ظل__م ستمگران و زورگ_وي__ى زورگ_وي__ان؛ آزاد باشن__د!

و اين مجتمع طيب و طاهر با صفاتى كه از فضيلت و قداست دارد هرگز تاكنون در دنيا منعقد نشده است و دنيا از روزى كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مبعوث به رسالت گشته تاكنون چنين جامعه اى را به خود نديده است، لاجرم اگر مصداقى پيدا كند، در روزگ__ار مهدى عليه السلام خواه__د بود، چون اخبار متوات__ره اى كه از رسول خ_دا صلى الله عليه و آله و

(28) مهاجرين و انصار

ائمه اهل بيت عليهم السلام در خصوصيات آن جناب وارد شده از انعقاد چنين جامعه اى خبر مى دهد، البته اين در صورتى است كه روى سخن

را متوجه مجتمع سالم بدانيم، نه تنها حضرت مهدى عليه السلام ! حق مطلب اين است كه:

_ اگر واقعا بخواهيم حق معناى آيه را به آن بدهيم، (و همه تعصبات را كنار بگذاريم،) آيه شريفه جز با اجتماعى كه به وسيله ظهور مهدى عليه السلام به زودى منعقد مى ش_ود، ق_ابل انطباق با هيچ مجتمعى ديگر نيست!

در روايات اسلامى، عياشى از على بن الحسين عليه السلام روايت كرده كه وقتى اين آيه را ت_لاوت م_ى ك_رد، ف_رم_ود:

«ايشان، به خدا سوگند، شيعيان ما اهل بيتند، كه خدا اين وعده خود را در حق ايشان به وسيله مردى از ما منجز مى سازد و او مهدى اين امت است و

جامعه موعود و مهدى موعود (29)

او كسى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره اش فرمود:

_ اگر از دنيا نماند مگر يك روز، خدا آن روز را آن قدر طولانى مى سازد تا مردى از عترتم قيام كند، كه نامش نام من است، زمين را پر از عدل و داد كند، آن چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد!»(1)

مشخصه يك جامعه صالح

«اَلَّذينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فِى الاَْرْضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ...!» (41 / حج)

اين آيه توصيفى است از مؤمنين صدر اسلام، عموم مؤمنين آن روز، بلكه عامه

1- ال_مي____زان ج: 29، ص: 224.

(30) مهاجرين و انصار

مسلمين تا روز قيامت! خصيصه اى كه در آيه ذكر مى شود، خصيصه هر مسلمانى اس_ت، ه_ر چن_د ك_ه ق_رن ه_ا بعد ب_ه وج_ود آي_د، ي_عنى:

_ «... همان كسانى كه اگر در زمين استقرارشان دهيم، نماز به پا كنند و زكات دهند و به مع___روف وادارن__د و از منك_ر باز دارن_د و سرانج__ام همه كارها با خداست!»

پس طبع هر مسلمان، از آن جهت كه مسلمان است،

صلاح و سداد است، هر چند احيانا بر خلاف طبعش كارى بر خلاف صلاح انجام دهد!

مراد به تمكين و استقرار آنان در زمين، اين است كه ايشان را در زمين نيرومند كند، به طورى كه هر كارى را كه بخواهد بتوانند انجام دهند و هيچ مانعى يا مزاحمى نتوان_د سد راه آنان شود.

در توصيف آنان مى فرمايد: يكى از صفات ايشان اين است كه اگر در زمين تمكنى

مشخصه يك جامعه صالح (31)

پيدا كنند و در اختيار كردن هر قسم زندگى كه بخواهند آزادى داده شوند، در ميان همه انواع و انحاء زندگى، يك زندگى صالح را انتخاب مى كنند و جامعه اى صالح به وجود مى آورند كه در آن جامعه نماز به پا داشته شود و زكات داده شود و امر به معروف و نهى از منكر اجرا شود!(1)

1- ال_مي_زان ج: 28، ص: 268.

(32) مهاجرين و انصار

جامعه صالحان : وارثان نهايى زمين

«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ!» (105 / انبياء)

«در زبور از پى آن كتاب چنين نوشتيم كه زمين را بندگان صالح من به ارث مى برند!»

مراد از وراثت زمين اين است كه سلطنت بر منافع از ديگران به صالحان منتقل شود و ب_رك_ات زن_دگى در زم_ين مخ_ت_ص ايش_ان گ_ردد.

اين بركات، اگر دنيايى باشد بر مى گردد به تمتع صالحان از حيات دنيوى كه در اين ص_ورت خ_لاصه مف_اد آي_ه اي_ن م_ى شود كه:

جامعه صالحان: وارثان نهايى زمين (33)

- «به زودى زمين از لوث شرك و گناه پاك گشته و جامعه اى بشرى صالح، كه خداى را بندگ_ى كنند و به وى شرك نورزند، در آن زندگى كنند.»

در آيه زير نيز خداى تعالى خبر از اين

برخوردارى در روى زمين مى دهد: _ «خ__دا به آن عده از شم__ا كه ايمان آورده و عم__ل صالح كردن__د، وعده داده ك__ه به زودى ايش_ان را ج_انشي__ن ديگ__ران در زمي___ن كن__د...» (ت_ا آن جا ك_ه م__ى ف__رم__اي__د:)

_ «تا مرا بپرستند و چيزى شريكم نسازند!» (55/نور)

اگر منظور از اين بركات اخروى باشد، عبارت خواهد بود از مقامات قربى كه در دنيا براى خود كسب كردند، چون اين مقامات هم از بركات زندگى زمينى است، هر چند كه خودش از نعيم آخرت است:

خداى تعالى در آيه 74 سوره زمر از زبان بهشتيان از آن خبر داده و فرموده:

(34) مهاجرين و انصار

- «و گفتند حمد خداى را كه زمين را به ما ارث داد تا هر جا از بهشت را كه بخواهيم براى خود انتخاب كنيم!» و آيه زير نيز بدان دلالت مى كند كه در سوره مؤمنون آيه 11 فرمود:

- «ايشانند وارثان! همان هايى كه فردوس برين را به ارث مى برند!» و از همين جا معلوم مى شود كه آيه مورد بحث خاص يكى از دو زندگى دنيوى و اخ___روى نيس_ت، بلكه هر دو را شام__ل مى ش___ود.(1)

1- ال_مي_زان ج: 28، ص: 185.

جامعه صالحان: وارثان نهايى زمين (35)

فصل دوم:زيربناهاى جامعه صالح اسلامى

فطرت و اسلام، دو زيربناى جامعه صالح

«وَ الَّذينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ اِنّا لا نُضيعُ اَجْرَ الْمُصْلِحينَ!» (170 / اعراف)

به طور كلى هر دينى از اديان كه داراى كتاب است در هر عصرى كه نازل شده باشد،

(36)

متضم__ن طريقه فطرت است. زمين و يا جامعه بشرى فاسد نمى شود مگر با فساد طريق__ه فط_رت، آن طريق_ه اى كه خداوند متع__ال مردم را بر طب__ق آن آفري__ده اس__ت.

چيزى كه هست، در هر عصرى، از احكام فطرت، آن مقدارى

را متضمن است كه اهل آن عص_ر استعداد پذيرفتن آن را دارن_د، قرآن مى فرمايد:

- «دين قيم و آن شريعتى كه تمامى حوائج زندگى بشر را بر مى آورد، همان فطرتى است كه خداوند بشر را بر طبق آن خلق كرده است و هيچ تبديلى در خلقت خداوند نيست، اين است آن دين قي_م و لك_ن بيشت_ر م_ردم نمى دانند!» (30 / روم)

- «دين در نزد خداونداسلام است!» (19 / آل عمران)

و اسلام و تسليم در برابر خداى سبحان و سنت جاريه او در تكوين و تشريع مبتنى بر تكوين اوست و اين دو آيه به بانگ رسا اعلام مى دارند كه دين خداى سبحان همان

فطرت و اسلام، دو زيربناى جامعه صالح (37)

تطبيق دادن افراد است زندگى خود را با آن چه كه قوانين تكوينى اقتضاى آن را دارد و غرض از اين تطبيق، اين است كه اين نوع نايل شودبه آن مقامى كه حقيقت اين نوع استحقاق رسيدن به آن را دارد و كارش رسدبه جايى كه بتوان او را به طور حقيقت انسانى طبيعى و مربى تربيتى ناميد، كه ذاتش و تركيب طبيعيش، اقتضاى آن را دارد و آن چيزى كه واقعيت انسانى طبيعى اقتضاى آن را دارد، خضوع در برابر مبدأ غيبى است، كه وجود و بق__اء و سعادت و توفي__ق وى در شئون زندگ_ى و قوانين حاكمه در عالم قائم به اوست.

و اين خضوع همان دينى است كه ما آن را اسلام مى ناميم و قرآن و ساير كتب آسمانى كه بر انبياء و رسولان خدا نازل شده بشر را به سوى آن دعوت مى كنند! پس اصلاح شئون زندگى بشر و دور كردن هر خرافاتى كه به آن راه يافته و هر تكليف شاقى كه

اوهام و اهواء به گردن بشر انداخته، جزو معناى دين است، نه اين كه اثر و خاصيت آن و يا حكمى از احكام آن باشد!

(38) مهاجرين و انصار

به عبارت ديگر، آن چيزى كه به منطق دين الهى بشر به سوى آن دعوت شده، همانا شرايع و سننى است كه مصالح او را در زندگى دنيوى و اخرويش تأمين مى كند، نه اين كه اول مجموعه اى از معارف و شرايع از پيش خود وضع نموده و سپس ادعا كند كه اين شرايع با مصالح بشر تطبيق نموده و مصالح بشر با آن منطبق است!!!

اين را گفتيم تا كسى توهم نكند كه دين الهى مجموعه اى از معارف و شرايع تقليدى خشك و بى مغزى است كه در كالبدش هيچ روحى جز روح استبداد نيست!

در آيه فوق دست آويختن به كتاب را اصلاح خوانده و مقابل اصلاح فساد در زمين و ي_ا افس_اد جامعه بشرى است.

كتاب الهى مصالح بشر را متضمن است و اجزاء دستوراتش تمامى مفاسد جامعه

فطرت و اسلام، دو زيربناى جامعه صالح (39)

بشرى را اصلاح مى كند. اصولاً ما آن كتابى را كتاب الهى مى ناميم كه اين طور باشد! و آن دينى را صحيح مى دانيم كه مجموعه اى از قوانين مصلحه باشد، هم چنان كه مجموعه قواني_ن مصلحه را دين مى دانيم!

پس دين بشر را جز به اصلاح اعمال و ساير شئون اجتماعى خود دعوت نمى كند. و اگر آن را اسلام و تسليم در برابر خدا نام نهاده اند، براى همين است كه عمل بر طبق دين عمل بر وفق قوانينى است كه نظام خلقت برايش مقرر كرده و تسليم در برابر دين تسليم در برابر خط مشيئى است كه خلقت پيش پايش نهاده

و اين تسليم، تسليم در برابر خواست خداى تعالى است!(1)

نقش انبياء در تشكيل جوامع صالح

1- ال_مي________زان ج: 16، ص: 180.

(40) مهاجرين و انصار

اجتماع انسانى مانند ساير خصوصيات روحى اش از روز نخست، آن طور كامل نبوده كه ديگر صلاحيت از براى تكامل و ترقى نداشته باشد، بلكه اجتماعات انسانى نيز مانند ساير خصوصيات روحى و ادراكى او هميشه همدوش تكاملات مادى و معنوى انسان رو به جلو رفته و متكامل شده است و دليل ندارد كه ما خاصه اجتماعى بودن انسان را از ميان جميع حالات و خصوصيات ديگرش مستنثى نموده و آن را از همان روز پيدايشش كامل و تام بدانيم، بلكه اين خاصيت نيز مانند تمام امورى كه از دو حالت علم و اراده انسانى منشأ مى گيرند، داراى تكامل تدريجى است.

نخستين اجتماعى كه در روى كره زمين به وجود آمده، اجتماع خانواده است. اين واحد اجتماعى كوچك نتيجه ازدواج است كه از نيرومندترين عوامل تشكيل اجتماع

نقش انبياء در تشكيل جوامع صالح (41)

مى باشد زيرا به وجود آمدن آن نياز به بيش از يك نفر دارد. از اجتماع خانواده خصوصيت ديگرى به وجود آمد كه آن را «استخدام» مى ناميم.

«استخدام» عبارت از اين است كه انسان با تحميل اراده و بسط سلطه خود، فرد ديگرى را در راه برطرف كردن نيازهاى خود به كار گيرد و از محصول كار او به نفع خويش استفاده كند.

اين معنى كم كم به صورت «رياست» نمودار شد، مانند: رئيس منزل، رئيس فاميل، رئيس قبيله و رئيس ملت. طبعا كسى مى توانست مقام رياست را اشغال كن__د كه از هم_ه نيرومندت__ر و شجاع ت__ر و داراى م__ال و اولاد زيادت__رى بوده باش__د و ف_ن حك_وم__ت

و سياس__ت را بيش از ديگ__ران بدان_د.

در اوايل امر، انسان به اجتماع با يك نظر مستقل و خاص نگاه نمى كرد، بلكه زندگى

(42) مهاجرين و انصار

اجتماعى او به نفع خواص ديگرى از قبيل استخدام و يا دفاع و غير اين ها بوده است. قرآن مجيد مى گويد كه اين انبياء بوده اند كه براى نخستين بار عقربك توجه بشر را به طور تفصيل متوجه اجتماع نموده و مستقلاً حفظ آن را مورد نظر بشريت قرار دادند:

_ «مردم، ملت واحدى بيش نبودند، سپس متفرق شدند!» (19 / يونس) _ «مردم، دسته واحدى بودند و خداوند پيغمبران را براى بشارت و انذار برانگيخت و به ح_ق كت_ابى ب_ا آنان ف__رو فرست__اد تا با آن در م_وارد اختلاف بشر حكم كنند!» (213 / بقره)

خداوند متعال با اين دو آيه چنين خبر مى دهد:

_ انسان در قديمى ترين روزگار حيات خويش، ملت واحدى بوده است، كه هيچ گونه اختلافى بين خودشان ديده نمى شده، ولى كم كم اختلاف و مشاجره ميانشان پديد آمد و خداوند انبياء را برانگيخت تا اين كه بشريت را از تفرق و پراكندگى و اختلاف نجات

نقش انبياء در تشكيل جوامع صالح (43)

بخشد و با قواني__ن آسمانى خود وح__دت و يگ_انگ__ى آن ها را تأمي__ن و حف__ظ نمايد!

آيه زير دعوت به اجتماع و اتحاد را از حضرت نوح، كه قديمى ترين پيغمبر صاحب شريعت و كتاب است، دانسته و مى فرمايد كه بعد از آن ابراهيم و سپس موسى و بعد عيس__ى به اي_ن ام_ر اق__دام نم_وده و م_ردم را ب__ه اجتم__اع و اتح_اد دع__وت كرده ان__د:

_ «آئينى براى شما فرستاد كه نوح را به همان سفارش كرده بود و بر تو نيز همان را وحى كرديم

و ابراهيم و موس__ى و عيسى را نيز به هم__ان سفارش نمودي__م، كه دين را به پا داريد! و در آن تف_رق__ه نيندازي__د!» (13 / شورى)

طبقه گفته قرآن، كه تحقيقات تاريخى نيز آن را تأييد مى كند، دعوت مستق_ل و ص_ريح_ى كه ب_ه اجتم_اع ش_ده نخستين بار از ط_رف انبي_اء در ق_الب دي_ن ب_وده است.

اين آيه چنين اعلام مى دارد كه مرگ پراكندگى و اختلاف و زنده شدن وحدت و

(44) مهاجرين و انصار

يگانگى، جز در پرتو قدرت دين و ايمان ميسر نيست. و اين دين است كه مى تواند اجتماع صالحى را براى بشر تثبيت و تضمين كند.(1)

نقش توحيد در تشكيل جامعه صالح

«يا اَيُّهَ__ا الَّذي__نَ آمَنُ_وا اصْبِ__رُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا...!» (20 / آل عمران)

عامل وحدت در اجتماعات متمدن عبارت است از وحدت هدف و هدف عبارت است از بهره گيرى از مزاياى زندگى دنيا و سعادت را هم عبارت از همين بهره مند ش_دن از م_زاي_اى حي_ات م_ى دانند.

1- ال_مي_______زان ج: 7، ص: 155. مندرج در متن

نقش توحيد در تشكيل جامعه صالح (45)

ول__ى اس__لام، دامنه حي__ات انسانى را منحصر به همي__ن زندگى دني__ا ندانست__ه و حي__ات واقع__ى را حيات آخ__رت مى داند و معتق__د است كه مؤثر و مفي__د به ح__ال اين حي__ات يك سلسل__ه معارف الهى اس__ت كه همه آن ها برگشت__ش به توحي__د است.

اسلام عقيده دارد كه اين معارف جز در پرتو يك زندگى اجتماعى صالح و شايسته ميسر نيست، آن چنان زندگى كه مبتنى بر عبادت خدا و خضوع در مقابل او و مبتنى بر اساس عدالت اجتماعى بوده باشد. به اين جهات است كه اسلام عامل تكون اجتماعات بشر و ملاك وحدت آن ها را دين توحيد و يكتاپرستى قرار

داده و وضع قانون را نيز بر همين اساس توحيد نهاده است و در مرحله قانون گذارى تنها به تعديل اراده ها در اعمال و افعال مردم اكتفا ننموده، بلكه آن را با يك سلسله وظايف عبادى و معارف حقه و اخلاق فاضله تتميم و تكميل فرموده است و ضمانت اجرائى آن را نيز از يك طرف به عهده حكومت اسلامى و از طرف ديگر به عهده خود افراد جامعه گذاشته است، كه با يك ترتيب صحيح علمى و عملى و همچنين به نام امر به معروف و نهى از منكر، در اجرا و زنده نگه داشتن احك_ام اله_ى كوشا باشند.

(46) مهاجرين و انصار

از مهم ترين امورى كه در دين اسلام به چشم مى خورد، ارتباط و به هم پيوستگى كاملى است كه بين اجزاء آن برقرار مى باشد و همين پيوستگى و ارتباط است كه موجب وحدت كاملى بين اجزاء اين دين شده است.

در دي__ن اسلام روح توحي__د و يكتاپرستى از هدف هاى اوليه دين به شمار مى رود، به طورى كه روح توحيد در كليه ملكات و فضايل اخلاق__ى جارى بوده و روح اخ__لاق نيز در كلي__ه اعمال__ى كه م__ردم به انج__ام آن مكلفن__د، منتشر مى باش__د و با اين

نقش توحيد در تشكيل جامعه صالح (47)

ترتيب پيداست كه برگشت جميع مواد دينى اسلامى به توحيد است و توحيد خود در مرحل__ه تركي__ب و انضم__ام، به هم__ان اخ__لاق و وظاي__ف عمل_ى برگش__ت مى كن__د.

بنابراين پايگاه رفيع عقيده توحيد، اگر از درجه والاى خود فرود آيد، عبارت از اخلاق و عمل خواهد بود. و اخلاق و عمل نيز در سير صعودى خود به همان توحيد و عقيده يكتاپرستى مى رسند.(1)

نقش اخلاق و تقوى در جامعه صالح اسلامى

1- ال_مي____زان ج:

7، ص: 183.

(48) مهاجرين و انصار

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا...!» (20 / آل عمران)

اسلام، روش اجتماعى و قوانين جارى مملكتى خود را بر اساس اخلاق قرار داده و در تربيت مردم روى موازين اخلاقى مبالغه فراوان نموده است. اسلام، ضمانت اجرائى قوانين را به عهده اين تربيت اخلاقى نهاده است، كه اين ضمانت اجرايى در پنهان و آشكار با آدمى بوده و وظيفه خود را بهتر از هر پاسبان مراقب و بهت_ر از هر ق_درتى ك_ه صميمانه در برقرارى نظم مى كوشد، انجام مى دهد!

اخلاق فاضله در ثبات و دوام خود، احتياج به عاملى دارد كه آن را حفظ و حراست نمايد. اين عامل چيزى جز توحيد نيست. توحيد هم عبارت از اين است كه براى جهان خداى يكتايى است، كه داراى اسماء حسنى است و او موجودات را آفريد تا در سير

نقش اخلاق و تقوى در جامعه صالح اسلامى (49)

تكامل افتاده و به سعادت نايل گردند و او دوستدار خير و صلاح است و بدى و فساد در پيشگاه مقدسش مبغوض است، به زودى همگان، به منظور محاكمه، در نقطه اى گ_رد خواهن_د آم_د و نيكوكار و بدكار به پاداش اعمال خود خواهند رسيد.

بديهى است كه اگر اين عقيده به معاد در نهاد كسى نباشد، عامل ديگرى وجود نخواهد داشت كه بتواند بشر را از پيروى هوى و هوس باز دارد و او را در مقام بهره بردن از لذايذ نفسانى، كه مقتضاى طبيعت اوست، متقى و خويشتندار كند.

تنها دژ محكمى كه بشر را از هرگونه خطا و لغزش مى تواند نگهدارى نمايد، دژ توحيد است.

لازمه اعتقاد به مبدأ و

معاد اين است كه انسان، در هر كجا و در هر زمان خود را ملزم به نيكوكارى بداند و از بدى ها بپرهيزد، خواه كسى بفهمد يا نفهمد، خواه كسى او

(50) مهاجرين و انصار

را م__ورد ستاي__ش قرار ده_د يا نده_د و خواه كس__ى باشد كه او را به كار خير وا دارد ي__ا اين كه از بدى ه_ا منع__ش كن__د، يا نكن__د، چه آن كه او عقي__ده دارد كه خدا با اوست و همه چيز را مى داند و هر عمل__ى را حف__ظ مى كند و معتق__د است كه روزى را در پي__ش دارد كه هر كس به آن روز ب__ه پ__اداش عم_ل خ_ود، از خوب و بد، خواه_د رسيد!

در منطق اسلام، اساس كار بر پيروى حق و درخواست فرد و پاداش از خدا، قرار داده شده است. در اين منطق، اغراض و هدف هاى دنيوى در درجه دوم از اهميت قرار گرفته است.

اين منطق از نظر عموم و كليت به طورى است كه تمام موارد را شامل مى شود. بنابراين، هر عملى، چه فعل و چه ترك، تنها براى ذات خدا و به نام تسليم در مقابل او و پيروى از حق انجام مى گيرد، همان حقى را كه او (تعالى شأنه،) اراده كرده است و او

نقش اخلاق و تقوى در جامعه صالح اسلامى (51)

نگهب__ان دانايى است كه نه چرت مى زن__د و نه خوابش مى ب__رد و نه ممكن است به جاي__ى از او پن_اه ب_رد. آن چه در آسم_ان ه__ا و زمي_ن اس__ت ب_ر او پوشي__ده نيس__ت!

بنابراين، براى هر كس رقيب و شهيدى است كه اعمال او را مى نگرد، خواه مردم هم او را ببينند يا نه؛ او را ستايش كنند يا

نه؛ و خواه قدرت بر مجازاتش داشته باشند يا نه!

كار اين منطق و اين عقيده در پرتو تربيت اسلامى بدانجا رسيده بود كه مردم خود نزد پيغمبر مى آمدند و به گناهان خود اقرار و سپس توبه مى كردند و همين خود را آماده پذيرفتن حدود الهى، از قبيل كشتن و غيره مى نمودند، بدين منظور كه رض_ايت الهى را به خود جلب كنند و روحشان از آلودگى پاك شود.

همين حوادث عجيب است كه انسان را از تأثير عميق دين و تبليغات دينى در روح مردم آگاه مى سازد. اثر دين تا آن اندازه است كه مردم حاضر مى شوند به نام دين حتى

(52) مهاجرين و انصار

از زندگى و لذاي_ذ آن، كه از عزيزترين امور نزد انسان است، بگذرند! (1)

تعليمات جامعه صالح

«وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...!»(104 / آل عمران)

اگر در اجتماعى، دانش و علم نافع و عمل صالحى وجود داشته باشد، براى دوام و پايداريش بايد افراد را از منحرف شدن از راه خير - كه همان اعمال معروف و شناخته

1- ال_ميزان ج: 7، ص: 185.

تعليمات جامعه صالح (53)

شده نزد آنان است - بازدارند. مردم ديگر را هم به طى كردن همان راه خير تشويق نمايند و آن راكه از راه خير و معروف برگشته و در پرتگاه شر و منكر واقع شده، رهايش نكنند و از خطر سقوط نجاتش بخشند.

اين همان دعوتى است كه با تعليم و آموزش و امر به معروف و نهى از منكر شروع مى شود. در آيه فوق خداى تعالى آن را چنين تبيين مى فرمايد:

_ «از شما مسلمانان بايد گروهى مردم را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم

را به نيكى امر و از بدى نهى نمايند، اين دسته به حقيقت رستگارانند!»

از اين جا س__رّ اين كه خداى متعال از «خير و شر» تعبير به «معروف و منكر» فرموده، روشن مى گ__ردد: زيرا اساس و بني__ان كلام الهى بر اساس چن__گ زدن به رشت__ه الهى و اتحاد و برادرى نه__اده شده است. واضح است اجتماعى كه راه

(54) مهاجرين و انصار

زندگى اش را چني__ن ق__رار داد، اعم__ال مع__روف و شناخت__ه شده نزدش همان__ا «خير» و منك__رات جز «شر» چيز ديگ__رى نخواهد بود.

اگر تعبير به «معروف و منكر» به لحاظ اين نكته نباشد، به ناچار وجه تسميه و نام گ__ذارى «خير و ش__ر» به معروف و منك__ر، بايد به حسب نظ__ر دين باشد، نه به لحاظ عمل خارج__ى، يعنى دي__ن «خير و شر» را به عنوان «معروف و منكر» مى شناسد.

تبلي__غ و امر به معروف و نه__ى از منكر تماما از امورى هستند كه اگر در جايى واجب شوند، بالطبع واجباتى كفايى خواهن__د بود و اگر تمام افراد يك ملت مأمور انجام آن باشند، پس از حصول غرض، ديگر معناى صحيح__ى برايش متص__ور نيست. و غ__رض هم با اقدام بع_ض آن جمعيت حاص__ل خواهد شد. پس در هر صورت قيام ام__ر تبلي__غ و امر ب_ه مع__روف و نه_ى از منك__ر ب_ه بع___ض اف__راد مى ب__اش__د نه ب__ه

تعليمات جامعه صالح (55)

تمام___ى آنان. (1)

1- الميزان ج: 6، ص: 285.

(56) مهاجرين و انصار

فصل سوم:مهاجرين و انصار

تشكيل دهندگان اولين جامعه صالح

مهاجرين اوليه و تشكيل اولين جامعه صالح اسلامى

«وَ الَّذينَ هاجَرُوا فِى اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ... .» (41 تا 44 / نحل)

(57)

قرآن مجيد در اين آيات تاريخ هجرت را يادآورى فرموده و مهاجرين در راه خدا را وع__ده

نيك_و در دني_ا و آخ__رت مى ده___د.

(مهاجرين دو طائفه بودند و در دو نوبت مهاجرت داشتند. مرحله اول، هجرت از مكه به حبشه بود، كه عده اى از گروندگان به رسول اللّه صلى الله عليه و آله و به اذن خداى تعالى و رسولش انجام دادند و مدتى در آن جا ايمن از شر مشركين و عذاب و فتنه آن ها به سر بردند. هجرت دوم از مكه به مدينه بود كه مؤمنين بعد از هجرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يكى پس از ديگرى بدان شهر مهاجرت نمودند.)

ظاهرا در آيه فوق منظور هجرت دومى، يعنى مهاجرت به مدينه است. مراد از «هاجَرُوا فِى اللّهِ - مهاجرت در خدا» اين است كه مهاجرت براى كسب رضاى

(58) مهاجرين و انصار

خدا باشد و اين هدف محيط به ايشان باشد و جز آن هدف ديگرى نداشته باشند. مهاجرين در راه خدا و براى دين مهاجرت كردند، تا مجتمعى اسلامى و پاك تشكيل دهند، كه در آن مجتمع جز خدا كسى پرستش نشود و جز عدل و احسان چيزى حكوم__ت نكند و يا براى اين ب__ود كه به مجتمع__ى وارد شوند و در آن منزل كنندكه وضعش چنين باشد.

پس، اگر از مهاجرتش اميد حسنه اى داشتند و يا وعده حسنه اى داده شدند، آن حسنه همين مجتمع صالح بود و نيز اگر آن شهر را كه بدان مهاجرت كردند، ستودند، براى اين بود كه جاى تشكيل چنين مجتمعى بود، نه براى اين كه آب و ه_وايش خ__وب ب_وده است.

پس، هدف و غرض حسنه اى كه وعده داده شدند - كه در دنيا به آن برسند - همين

مهاجرين اوليه و تشكيل اولين جامعه صالح اسلامى (59)

مجتمع صالح بوده، چه اين كه مقصود از

حسنه شهر باشد و يا حالت حسنه اى كه در آن شه_ر ب_ه خ__ود مى گي_رن_د! (1)

1- ال_مي___زان ج: 24، ص: 115.

(60) مهاجرين و انصار

سازندگان اولين جامعه صالح

«... اَلَّذي__نَ اِنْ مَكَّنّ__اهُ__مْ فِى الاَْرْضِ اَقامُ___وا الصَّل___وةَ وَ...!» (41 / ح__ج)

«اگر خدا بعض مردم را به بعض ديگر دفع نمى كرد، ديرها، كليساها، كنشت ها و مسجدها، كه نام خدا در آن بسيار ياد مى شود، ويران مى شد! خدا كسانى را كه يارى او كنند، يارى مى كند، كه وى توانا و نيرومند است! همان كسانى كه اگر در زمين استقرارشان دهيم، نماز به پا كنند و زكات دهند، به معروف وا دارند و از منكر باز دارن_د و س_رانجام هم_ه ك_ارها ب_ا خ_داست...!»

جامعه صالحى كه براى اولين بار در مدينه تشكيل شد و سپس تمامى شبه جزيره

سازندگان اولين جامعه صالح (61)

عربستان را فرا گرفت، عالى ترين جامعه اى بود كه در تاريخ اسلام تشكيل يافت. جامعه اى بود كه در عهد رسول اللّه صلى الله عليه و آله در آن نماز به پا مى شد، زكات داده مى شد، امر به معروف و نهى از منكر، عملى مى گشت!

چه كسانى در ساخت اولين جامعه صالح نقش داشتند؟

اين جامعه، به طور قطع، شاه فرد و مصداق بارز آيه فوق است.

البته، در تشكيل چنين جامعه اى، انصار عامل مهم بودند، نه مهاجرين و در تاريخ اسلام، در هيچ عهدى سابقه ندارد كه چنين جامعه اى به دست مهاجرين تشكيل ي_افته باشد، به طورى كه انصار هيچ دخالتى در آن نداشته باشند.

بلكه تاريخ از افراد مسلمانان صدر اول و مخصوصا مهاجرين از ايشان، افعال

(62) مهاجرين و انصار

زشتى را ضبط كرده كه به هيچ وجه نمى توانيم نام آن را احياء حق و اماته باطل بگذاريم. (كسانى كه توهم كرده اند اين صفت را قرآن مجيد براى مهاجرين زمان رسول اللّه صلى الله عليه و آله بيان كرده، اشتباه كرده اند، گو اين كه مسئله اخراج از ديار و مظلومي_ت مخصوص آن هاست!) (1)

بهترين امت

«كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ...!» (110 / آل عمران)

«شما بهترين امتى بوديد كه براى مردم ظاهر گشتيد! امر به معروف مى كرديد و از منكر ب_ازمى داشتيد و به خدا ايمان مى آورديد و... .»

1- ال_مي__زان ج: 28، ص: 267.

بهترين امت (63)

قرآن شريف در آيه شريفه فوق مسلمانان اولى از مهاجرين و انصار را مدح مى كند كه در دوران ابتدايى و غربت اسلام به دين خدا گرويدند و در راه پيشرفت آن ك_وشش ك_ردند. در ادامه آيه مى فرمايد:

- «اگر اهل كتاب هم ايمان مى آوردند، برايشان بهتر بود، لكن آن ها اختلاف كردند، بعض شان مؤم_ن و اكث_رشان ف_اسقند!»

در رواي____ات اس__لام____ى درب____اره مفه___وم آي__ه ش___ريف__ه از حض____رت ص__ادق عليه السلام نق___ل ش___ده ك__ه ف___رم__ود:

- «مراد امتى است كه دعاى ابراهيم عليه السلام شامل آنان شده است، آنان امتى هستند كه خدا در آن ها و از آن ها و به آن ها مبعوث گردانيد، آنان «امت وسط» و بهترين امتى هستند، كه

(64) مهاجرين و انصار

براى مردم جهان نمودار شدند!» (1)(نقل از ابى عمر و زبيرى در تفسير عياشى)

امت محمد صلى الله عليه و آله

معناى كلمه امت بر حسب اختلاف موارد مختلف مى شود: يك جا به معناى يك نفر مى آيد، جاى ديگر به معناى عده معدود و جايى هم به معناى همه كسانى است كه به ي_ك دين ايمان آورده اند.

1- ال_مي____زان ج: 6، ص: 292.

امت محمد صلى الله عليه و آله (65)

اطلاق كلمه «امت محمد صلى الله عليه و آله » در عموم مردم كه به دعوت آن جناب ايمان آورده اند، اطلاقى است نوظهور. به اين معنى كه بعد از نازل شدن قرآن و انتشار دعوت اس__لام اين استعمال شاي__ع شد. و از هر كس مى پرسيد، امت كه هستى؟ مى گفت: از امت محمدم صلى الله عليه و آله . در جايى كه ابراهيم عليه السلام دعا مى كند، عرض مى كند:

«رَبَّن__ا وَ اجْعَلْن_ا مُسْلِمَيْ_نِ لَ_كَ وَ مِ_نْ ذُرِّيَّتِن_ا اُمَّ___ةً مُسْلِمَ___ةً لَ___كَ!» (128 / بقره)

اين جا منظور جز به معناى عده معدودى از آنان كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله ايمان آوردند، نمى تواند باشد، زيرا در اين امت، فرعون صفتانى آمدند و رفتند و هميشه هستند و نيز در ميان امت، دجال هايى هستند كه دستشان به هيچ اثرى از آثار دين نرسيده مگر آن كه آن را محو كرده اند و به هيچ وليى از اولياء نرسيده مگر آن كه او را توهين نموده اند!!

(66) مهاجرين و انصار

در تفسير عياش__ى از زبيرى، از ام_ام صادق عليه السلام روايت آمده كه:

«ب_ه حض_رت_ش ع_رض كردم:

- بف_رم_ايي_د ام_ت محم_د صلى الله عليه و آله چه كسانى هستند؟ فرمود:

- امت محمد خصوص بنى هاشمند! عرض كردم: چه دليلى بر اين معنا هست كه ام_ت محم_د صلى الله عليه و آله تنه_ا اه_ل بيت اويند، نه ديگران؟ فرمود:

_ قول خداى تعالى در قرآن: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا

اُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ!»

زيرا وقتى خداى تعالى اين دعاى ابراهيم و اسماعيل عليه السلام را مستجاب فرمود و از ذريه او امتى مسلمان پديد آورد و در آن ذريه، رسولى از ايشان، يعنى از همين امت مبعوث كرد، كه آيات او را براى آنان بخواند و ايشان را تزكيه نموده و كتاب و حكمت بياموزد!

امت محمد صلى الله عليه و آله (67)

و نيز بعد از آن كه ابراهيم دعاى اولش را به دعاى ديگر وصل كرد و از خدا براى امت، طهارت از شرك و از پرستش بت ها درخواست نمود، تا در نتيجه، امر آن رسول در ميان امت نافذ و مؤثر واقع شود و امت از غير او پيروى نكنند، از اين جا مى فهميم آن امامان و آن امت مسلمه، كه محمد صلى الله عليه و آله در آنان مبعوث شده، به غير از ذريه ابراهيم نيستند، چون ابراهيم درخواست كرد كه:

_ «خ_داي__ا، م__را و فرزندان_م را، از اين كه اصن_ام را بپرستي__م دور ب__دار!» (35 / ابراهيم)

استدلال امام صادق عليه السلام در اين روايت بسيار واضح و در نهايت درجه روشنى است. براى اين كه ابراهيم عليه السلام از خدا خواست تا امت مسلمه اى در ميان ذريه اش به او عط_ا كن_د و در آخ_ر دعايش كه گفت:

_ «پروردگارا، در مي_ان آن امت كه از ذريه منن__د رسولى مبع__وث فرم__ا!» (129 / بقره)

(68) مهاجرين و انصار

فهميده مى شود كه اين امت مسلمه همانا امت محمد صلى الله عليه و آله است، اما نه امت محمد صلى الله عليه و آله به معناى آن كسانى كه به او ايمان آوردند، چون اين دو معنا از امت، معنايى است اعم از ذريه ابراهيم و اسماعيل عليه السلام بلكه امت مسلمه اى كه مورد نظر آي_ه اس_ت، از ذري_ه اب_راهيم ب_ايد باشد!

از سوى

ديگر ابراهيم از پروردگارش درخواست مى كند كه ذريه اش را از ضلالت و شرك دور بدارد و اين همان «عصمت» است!

و چون مى دانيم كه همه ذريه ابراهيم عليه السلام معصوم نبودند، زيرا ذريه او عبارت بودند از تمامى عرب «مُضَر» يا خصوص «قريش» كه مردمى گمراه و مشرك بودند. پس معلوم مى شود منظورش از فرزندان من (بُنَىَّ) خصوص اهل عصمت از ذريه است، كه عبارتند از: رسول خدا صلى الله عليه و آله و عترت طاهرينش عليهم السلام !

امت محمد صلى الله عليه و آله (69)

پ__س ام__ت محم____د صلى الله عليه و آله ه__م تنه__ا همي__ن ه__ا هستن__د ك__ه در دع__اى اب_راهي__م عليه السلام منظ__ور بودند. (1)

امت وسط

«وَ كَ__ذلِ__كَ جَعَلْن___اكُ____مْ اُمَّ_____ةً وَسَط____ا...!» (143 / بق____ره)

قرآن كريم، در نقل واقعه تغيير قبله مسلمين از بيت المقدس به كعبه، ضمن بيان پاسخ اعتراض يهود، امت اسلام را با تعبير «امت وسط» مى نامد و وظيفه امت وسط

1- الميزان ج: 2، ص: 152. مندرج در متن

(70) مهاجرين و انصار

ب_ودن را چنين تبيين مى فرمايد:

- «و اين چنين، ما شما را امتى وسط قرار داديم، تا شاهدان بر مردم باشيد، و رس_ول ب_ر شم_ا ش_اهد باشد!»

1 _ وسط بودن امت به اين معناست كه ميان رسول و مردم واسطه اند.

2 _ وسط بودن امت دو نتيجه را به دنبال دارد: يعنى بر مردم شاهد هستند و رس_ول بر آن_ان ش_اهد است، ك_ه ه_ر دو نتيجه و لازمه وسط بودن امت است.

آيه شريفه به حسب معنا مرتبط است به آياتى كه دعاى ابراهيم عليه السلام را حكايت مى كرد و اين كه شهادت از شئون امت مسلمه اى است كه آن جناب از خدا در خواست نم__ود، يعنى امت_ى مسلم__ان و تسليم محض احك__ام و اوامر خ__دا و اجتب__اء ش__ده... .

امت وسط

(71)

_ م__راد به شهيد ب__ودن امت، اين است كه شه__داى نامب__رده كه داراى خصوصي__ات مورد نظر باشند، در اين ام__ت هستند، نه اين كه تك تك مردم اين امت مرتب__ه آن شهادت را دارا هستند.

- كمترين مقامى كه اين شهداى اعمال دارند اين است كه تحت ولايت خدا و در سايه نعمت او بوده و خود از اصحاب صراط مستقيم هستند، نه فرعون هاى طاغى و نه حتى افراد عادى و مؤمنين متوسط، زيرا چنين مقام كريم فقط كرامت خاصى است كه براى اولياء طاهرين شايسته مى باشد! (1)

مدنيتى كه اسلام به ارمغان آورد

1- ال_مي_زان ج: 2، ص: 194.

(72) مهاجرين و انصار

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعا وَ لا تَفَرَّقُوا...!» (103 / آل عمران)

خداوند متعال در اين آيه شريفه وضع اعراب را قبل از ايمان آوردن به دين اسلام متذكر مى شود و آن گاه اشاره به زندگى آن ها در دوران جاهليت مى كند و سپس مدنيتى را كه در م_جتم_ع صال_ح اس_لامى ب_ه آن ها اعطاء فرموده، يادآور مى شود:

- «و همگى به رشته الهى چنگ زنيد! و پراكنده نشويد! و نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آن دم كه دشمن بوديد با همديگر و خدا ميان دل هايتان پيوند داد و به موهبت او با هم برادر شديد و شما بر پرتگاه آتش به سر مى برديد، خدا شما را از آن نجات بخشيد!»

مخاطبان اولى اين آيات كسانى بودند كه قبل از نزول آن مسلمان شده و دوران كف_ر را در آت_ش جن__گ ه_ا و پيك_اره_ا ب_ا يك_ديگر ب_ه س_ر ب__رده بودن__د.

مدنيتى كه اسلام به ارمغان آورد (73)

آنان قب_ل از اس_لام نه فراغتى داشتند و نه لذت استراحت در زندگى را چشيده بودند و نه حقيقت امنيت

عمومى اجتماع را درك مى كردند، تا اين كه به رشته محكم الهى چنگ زدند و اجتماعى سعادتمندانه تشكيل دادند كه حلاوت و شيرينى نعم_ت امني_ت در آن نم_اي_ان ب_ود.

در اين آيه مخاطبان را متوجه حال پيشينيان نيز فرموده، اضافه مى كند: - «مثل آنان مباشيد كه متفرق گشتند و اختلاف پيدا كردند!»

حال آنان در اجتماع فاسد جاهليت را كه پيش از ايمان آوردن و متحد شدن در سايه اسلام داشتند، آيه شريفه با عبارت: «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ... _ شم_ا ب_ر پرتگاهى از آتش به سر مى برديد،» متذكر مى شود.

مراد از «آتش» جنگ ها و مخاصماتى است كه در آن دوران بين آن ها شيوع داشته

(74) مهاجرين و انصار

است و در اجتماعى به سر مى بردند كه اساس آن بر پايه اختلاف و عقايد متشتت نهاده شده بود و اميال نفسانى و زورگويى هاى فردى در آن حكومت كرده و آن ها را به پست ترين زندگى ها سوق مى دادند.

روايات زيادى در تبيين مفهوم اتحادكلمه و چنگ زدن به رشته الهى از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و ائم__ه اه__ل بي__ت عليهم السلام رسي__ده، كه مشهورت__ري__ن آن ه__ا را ب__ه ط__ور خلاص__ه در اي__ن ج__ا نق__ل م__ى كني____م:

رس_ول خدا صلى الله عليه و آله فرم____ود:

- «من جلوتر از شما مى روم و شما كنار حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد، بنگ_ريد ك_ه چگ_ونه رفت_ار خ_واهيد ك_رد ب_ا دو چي_ز "گ_رانقيم_ت"»؟

- بزرگتر آن "كتاب خدا" كه وسيله اى است كه يك طرفش به دست حق و طرف ديگرش

مدنيتى كه اسلام به ارمغان آورد (75)

به دست هاى شماست، به آن چنگ زنيد كه هرگز گمراه نخواهيد شد!

- و كوچكتر آن "عترت و فرزندان" من مى باشند، آن دو از يكديگر جدا نمى شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند!

- از پروردگارم

جدا نشدن آن ها را مسئلت كرده ام، پس بر آن دو پيشى نگيريد كه گمراه خواهيدشد! و به آن ها چيزى نياموزيد زيرا كه از شما داناترند!»

(به نقل طبرانى از زيدبن ارقم درّ منثور)

ام_ام باقر عليه السلام فرمود:

- «رشته الهى همانا آل محمدند، كه مردم مأمور به تمسك به آن مى باشند، هم چنان كه خداى تعالى فرموده: "وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعا وَ لا تَفَرَّقُوا...!"»

(نقل از تفسير عياشى)

(76) مهاجرين و انصار

حديث ثقلين

اين حديث از روايات متواترى است كه شيعه و سنى بر روايت آن اتفاق كرده اند و بعض_ى از علماى حديث راوي_ان آن را تا 35 نفر از مردان و زنان صحابى شمرده اند.(1)

حالات مسلمين اوليه

1- ال_مي__زان ج: 6، ص: 283.

حالات مسلمين اوليه (77)

«اِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ... لاَياتٍ لاُِولِى الاَْلْبابِ ...!» (190 تا 199 / آل عمران)

قرآن مجيد از احوال مسلمين اوليه، حال ابرار از مؤمنين را چنين تذكر مى دهد: - «آن ها هميشه به ياد خداى سبحان هستند و در آيات الهى تفكر مى كنند و از آتش دوزخ به خداى رحمن و رحيم پناه مى برند و از خداوند بخشنده آمرزش و بهشت را مسئلت دارند و خداى تعالى نيز دعاى آنان را مستجاب مى كند و آن چه را خواسته اند به آن ها مى بخشد!» از اين آيات به دست مى آيد كه ابرار عقيده به خدا و روز قيامت و نبوت را دارا شده بودند و اين عقايد از راه تفكر و نظر در آيات الهى برايشان پيدا شده بود و اما دستورات مفصل و دقايق و ريزه كارى هاى دين را صرفا از راه ايمان به پيغمبر و تص_دي_ق نب_وت او پ_ذي_رفت_ه ب_ودند.

(78) مهاجرين و انصار

(البته آيات دلالت دارد بر اين كه

پيروان حق از اهل كتاب از كفار مستثنى بوده و آن ها نيز با مؤمنين هستند!)

وقتى كه ابرار در مقابل رسول خدا صلى الله عليه و آله اظهار ايمان كردند، پيغمبر آنان را به امورى آگاه كرد و از گناهان و بدى ها و مرگ بر كفر بر حذرشان داشت و به امورى از قبيل: مغفرت و رحمت و بهشتى كه خداوند به ابرار از مؤمنين وعده فرموده، ترغيبشان فرمود، پس از اين مراحل آنان از خدا مسئلت نمودند كه گناهانشان را بيامرزد و از بدى هايشان در گذرد و آنان را با ابرار از مؤمنين بميراند و خواستند تا به وعده هايى كه خداوند به آنان داده و رسول گرامى او آن ها را ضمانت نموده، نائل شوند!

آي__ات ق__رآن ش__ري__ف از ايم__ان و تفك__رات آن__ان چني____ن نق___ل م_ى كن_____د:

حالات مسلمين اوليه (79)

_ «در خلقت آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز، آيات و نشانه هايى است براى صاحبان خرد، آنان كه ايستاده و نشسته و خوابيده بر پهلو خدا را ياد كنند و در خلقت آسمان ها و زمين تفكر نمايند و گويند:

- پروردگارا! اين ها را به عبث نيافريدى! منزهى تو! پس ما را از عذاب آتش حفظ فرما!

- پروردگارا! تو آن كس را كه داخل آتش كنى، خوارش كرده اى! و ستمگران ي__اورى ن_خ_واه_ن_د داش_ت!

- پروردگارا! ما شنيديم منادى اى را كه ندا داد براى ايمان: كه به پروردگارتان ايمان بياوريد! پس ايمان آورديم! پس گناهان ما را بيامرز! و بدى هاى ما را بپوشان! و ما را ب_ا نيكان محشورمان گردان!

_ پروردگ__ارا! آن چه را ك__ه ب__ه وسيله فرستادگان__ت وعده فرم__ودى به ما عناي__ت كن!

(80) مهاجرين و انصار

و م__ا را در روز قيام__ت خ__وار و ذلي__ل مگ__ردان! و محقق__ا

ت__و خل_ف وع__ده نم__ى كن__ى!

... پس آنان كه هجرت كردند و از شهر خود خارج شدند و در راه من اذيت كشيدند و جنگ كردند و كشتند و كشته شدند، به طور مسلم بدى هايشان را خواهيم پوشاند! و ايشان را در بهشت هاي__ى ك__ه داراى نهره__اى روان است، داخل خواهي__م كرد! و اين پاداش__ى است كه خدا به ايشان مى ده__د! و بهتري__ن پاداش ن__زد خداس__ت!» (190 تا 195 / آل عمران) (1)

«الذين آمنوا» در ق_رآن

1- ال_مي__زان ج: 7، ص: 146.

الذين آمنوا در قرآن (81)

«يا اَيُّهَا الَّذي_نَ آمَنُ_وا!» (104 / بقره)

در اين آيه اولين بار است كه عبارت «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» در قرآن كريم به كار رفته و اولين موردى است كه خداى تعالى مؤمنين را با لفظ «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا!» خطاب فرموده است. بعد از اين آيه در 84 مورد ديگر تا آخر قرآن كريم اين خطاب را ت_ك_رار ف_رم_وده است.

در قرآن كريم، خطاب «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا،» تنها مختص به مؤمنين امت اسلام است. امت هاى قبل از اسلام با كلمه «قوم» خطاب و تعبير شده اند، مانند: قوم نوح و قوم هود. آن ها گاهى هم با لفظ «اصحاب» خطاب شده اند، مانند: اصحاب مدين و اصحاب رس. در خصوص قوم موسى عليه السلام تعبير «بنى اسرائيل» و «يا بنى اسرائيل» به كار رفته است.

(82) مهاجرين و انصار

در قرآن كريم، چنان كه دقت شود، مشخص مى شود كه آن چه قرآن شريف از عبارت «الَّذينَ آمَنُوا» در نظر دارد غير آن معنايى است كه از كلمه «مؤمنين» اراده فرموده است. از برخى آيات فهميده مى شود كه منظور از «الَّذينَ آمَنُوا» تمامى اهل ايمان به رسول خدا صلى الله عليه و آله نيستند و چنان نيست كه همه را

ولو هر جور كه باشند شامل شود!

منظور از عبارت «الَّذينَ آمَنُوا» عبارتند از «سّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ»، يعنى طبقه اول مسلمانان از مهاجر و انصار، كه در عهد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و در روزگار عسرت اسلام به آن جناب ايمان آوردند. پس «الَّذينَ آمَنُوا» عبارت آبرومند و محترمانه اى است كه همه جا منظ__ور از آن، طبقه مزب__ور هستن__د.

البته، ذكر عبارت فوق در اول يك آيه بر اساس تشريف و احترام است و منافاتى با عموميت تكاليف قرآن و وسعت معنا و مراد آن ندارد، بلكه در عين اين كه به عنوان

الذين آمنوا در قرآن (83)

احت__رام روى سخ__ن به ايشان كرد، در ص__ورت وجود قرين__ه عموم دارندگ__ان ايمان را تا روز قيام__ت شامل مى ش_ود. روايات اسلامى در اين زمينه توضيح مى دهند:

«رس_____ول اللّ___ه صلى الله عليه و آله ف___رم__________ود:

_ خداى تعالى هيچ آيه اى كه در آن «يا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوا» باشد، نازل نفرمود، مگر آن كه «على بن ابيطالب» در رأس آن و امير آن است!»

(نقل از ابن عباس در حليه ابونعيم به نقل درّ منثور)

اين روايت، رواياتى ديگر را كه در شأن نزول آياتى بسيار وارد شده، كه گفته اند درباره على عليه السلام و يا اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اند، تأييد مى كند، مانند: _ «كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ» (110 / آل عمران) و آيه:

_ «لِتَ_كُ_ونُ_وا شُهَ__داءَ عَلَ_ى النّاسِ» (143 / بق_ره) و آي_ه:

(84) مهاجرين و انصار

_ «وَ كُ___ونُ__وا مَ___عَ الصّ____ادِقي____نَ» (119 / توب_ه) (1)

طبقات اوليه مسلمين صدر اسلام

«وَ السّابِقُ__ونَ الاَْوَّلُ__ونَ مِنَ الْمُهاجِري__نَ وَ الاَْنْص_ارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ... .»

(100 / توبه)

درب__اره اين كه آيه شريفه كدام گروه از مهاجرين و انصار را تعريف و تمجيد مى كن__د، در بي__ن قاري__ان و مفس_ري__ن اختلاف نظ__ر بوده است. گروه__ى گفته ان__د:

_ «پيشيني__ان اول از مهاجر و پيشينيان

اول از انص__ار و كسانى كه ايشان را به

1- ال_مي__زان ج: 2، ص: 49.

طبقات اوليه مسلمين صدر اسلام (85)

نيكويى پيروى كردند،»

ولى برخى آن را طورى خوانده اند كه «تمامى انصار» را معنى داده است. برخى گفته اند: «مقصود كسانى هستند كه به دو قبله نماز گزارده اند.» بعضى ديگر گفته اند: «مقصود كسانى اند كه بيعت رضوان كرده باشند و بيعت رضوان بيعت در حديبيه است.» و برخى گفته اند: «مقصود فق_ط اهل بدرن_د.» و بع__ض ديگ__ر گفته ان__د: «كسانى كه قبل از هجرت مسلمان شدند.»

براى هيچ يك از اين قول ها تأييدى و دليل لفظى در دست نيست. چيزى كه ممكن است تا حدى از لفظ خود آيه استشمام شودو در حقيقت آيه شريفه آن راتا حدى تأييد مى نمايد، اين است كه:

- مراد به «سابِقُونَ الاَْوَّلُونَ» كسانى اند كه قبل از هجرت ايمان آورده و پيش از

(86) مهاجرين و انصار

واقعه بدر مهاجرت كرده اند. و همچنين كسانى كه به پيغمبر ايمان آورده و او را منزل دادن__د، زيرا موض__وع با دو وص__ف «سابِقُ__ونَ» و «الاَْوَّلُ__ونَ» بيان ش__ده است و اسم از اشخ__اص و يا عناوي__ن آن ها برده نش__ده است و اين خ__ود اشعار دارد بر اين كه به خاطر هج__رت و نص__رت بوده كه سبق__ت و اولوي__ت اعتب__ار ش__ده اس__ت.

پس به خاطر اين كه سابقون تمامى كسانى را كه در ميان مسلمين كه از ابتداء طلوع اسلام تا روز قيامت به ايمان سبقت جستند، شامل نشود، كلمه «الاَْوَّلُونَ»در آيه آمده تا مختص به مهاجرين و انصار شود و مقصود از سابقون اولون همان طبقه اوليه از مسلمين صدر اسلام باشد. (1)

1- ال_مي__زان ج: 18، ص: 293.

طبقات اوليه مسلمين صدر اسلام (87)

تابعين به احسان

خداى سبحان، طبقه سوم

از اصناف سه گانه را در آيه فوق با عبارت: «وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ» ذكر فرمود و مقيد نكرد به تابعين عصرى معين و در نتيجه، تمامى مسلمين بعد از سابقون اولون را شامل مى شود.

قهرا مؤمنين به دين اسلام و آن هايى كه راستى مؤمنند و نفاق ندارند، از ابتدا طلوع اسلام ت_ا روز قي_امت سه دسته شدند:

1 _ سابقون اولون از مهاجرين

(88) مهاجرين و انصار

2 _ س_ابق_ون اولون از انص_ار

3 _ ت__ابعي__ن ايش_____ان ب__ه احس__ان، يعن__ى دو ط__ايف____ه ب__الا را ب__ه احس__ان (ب__ه ح__ق) پي___روى كنن__د.

چون صنف اول و دوم تابع نيستند، پس در حقيقت آن ها پيشوا و پيشرو هستند و بقيه مسلمين تا روز قيامت تابعند. و چون طبقه سوم را به «وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ،» تعريف فرموده، معلوم است كه كسانى در نظرند كه با پيروى نيك آن دو طبقه را پيروى كردند، يعنى پيروى به حق، نه به علاقه شخصى يا به خاطر تعصب و همچنين آن ها كه در پيروى شان رعايت مطابقت را بكنند، يعنى عمل تابع كمال مطابقت را با عمل متب_وع داشته باشد.

افتخار سابقين اولون هم به اين است كه آن ها كسانى بودند كه اساس دين اسلام را

تابعين به احسان (89)

استوار كردند و قبل از آن كه بنيانش استوار گردد و بيرقش به اهتزاز در آيد، پايه هاى آن را ب_ه پ_ا داشتند.

- حال يا به اين كه ايمان آورده و به رسول خدا صلى الله عليه و آله پيوستند و در فتنه ها و شكنجه ها شكيبايى كردند و از ديار و اموال خود چشم پوشيدند و به حبشه و مدينه هجرت كردند.

- و يا به اين كه آن حضرت را يارى نموده و او و مهاجرين

با او را در شهر و خ_انه ه__اى خ_ود من_زل دادند و قبل از آن كه واقعه اى رخ دهد از دين خدا دفاع كردند!(1)

1- ال_ميزان ج: 18، ص: 293.

(90) مهاجرين و انصار

برادر خواندگى: برقرارى ولايت بين مهاجرين و انصار

«اِنَّ الَّذينَ ءَامَنُوا وَ هاجَ_رُوا وَ جهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ...!»

(72 ت_ا 75 / انف_ال)

بر اساس آيه فوق، خداى تعالى بين دو طايفه از مسلمين، يعنى مهاجر و انصار ولايت برقرار كرد و همچنين رشته موالات بين مسلمانان و كفار را به كلى قطع فرمود:

_ «آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با مال ها و جان هاى خويش در راه خدا جهاد كردند و آن كسان كه مهاجران را سكنى دادند و يارى كردند، ايشانند كه بعضى از آن ها اولياى بعض ديگرند و آنان كه گرويدند و هجرت نكردند، شما را از ولايت ايشان نصيبى

برادرخواندگى: برقرارى ولايت بين مهاجرين وانصار (91)

نيست تا آن كه هجرت كنند و... .»

مقصود از اين مهاجرين، آن دسته اول از مهاجرينند كه قبل از نزول اين سوره مهاجرت كرده بودند. مراد به «كسانى كه به مسلمانان منزل دادند، و رسول اللّه را يارى كردن___د»، طايف___ه انص_ار است.

مسلمانان در ايام نزول اين آيات منحصر به همين دو طايفه يعنى مهاجر و انصار بودند، مگر عده خيلى كم كه در مكه ايمان آورده و هنوز مهاجرت نكرده بودند. خداوند سبحان بين اين دو طايفه ولايت برقرار فرمود.

اين ولايت معنايى است اعم از ولايت ميراث، ولايت نصرت و ولايت امن. به اين معنى كه حتى اگر يك فرد مسلمان كافرى را امان داده باشد، امانش در ميان تمامى مسلمانان نافذ است، بنابراين همه مسلمانان نسبت به يكديگر ولايت دارند، يك مهاجر

ولىّ تمامى

(92) مهاجرين و انصار

مهاج__ر و انص__ار است، يك انص__ارى ولىّ هم__ه انص__ار و مهاجرين است و دليل همه اين ها اين است كه ولايت در آيه به طور مطلق ذكر شده است.

خداوند متعال با آيه: «و آنان كه گرويدند و هجرت نكردند،» ولايت را در ميان مؤمنين مهاجرين و انصار و ميان مؤمنين كه مهاجرت نكردند، نفى مى كند و مى فرمايد: ميان دسته اول و دسته دوم هيچ قسم ولايتى نيست جز ولايت نصرت و اگر دسته دوم از شما يارى طلبيدند، يارى شان بكنيد، ولى به شرطى كه با قومى سر جنگ داشته باشند كه بين شما و آن قوم عهد و پيمانى نباشد.

و همچنين خداوندمتعال با آيه: «وَالَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ اَوْلِيآءُ بَعْضٍ...،» خاطرنشان مى س__ازد كه كفار ولايتش__ان در ميان خودشان است و به اهل ايمان تج__اوز نمى كن_د. پ__س مؤمني___ن نمى توانن__د آن_ان را دوس__ت بدارن__د!

برادرخواندگى: برقرارى ولايت بين مهاجرين وانصار (93)

آيه با اين عبارت ادامه مى يابد: «... اگر (مسلمانان غير مهاجر را در موقع طلب يارى،) كمك نكنيد فتنه در روى زمين و فساد بزرگ ايجاد مى شود،» كه اين آيه اشاره دارد به مصلحت تشريع ولايت به آن نحوى كه تشريع فرمود.

چون به طور كلى ولايت و دوست داشتن يكديگر از امورى است كه هيچ جامعه اى از جوامع بشرى و مخصوصا جوامع اسلامى، كه بر اساس پيروى حق و گسترش عدالت الهى تأسيس مى شود، از آن خالى نيست و معلوم است كه دوستى كفار، كه دشمن چنين جامعه اى هستند، موجب مى شود افراد اجتماع با آنان خلط و آميزش پيدا كنند و اخلاق و عقايد كفار در بين آنان رخنه يابد و در نتيجه سيره و روش اسلامى كه مبنايش حق

است، به وسيله سيره و روش كفر، كه اساسش باطل و پيروى هواست و در حقيقت پرست__ش شيطان است، از مي__ان آنان رخت بر بن__دد، هم چنان ك__ه در روزگ__ار خود

(94) مهاجرين و انصار

م_لاحظ_ه كردي__م كه چنين ش__د و ص__دق دع_وى اي_ن آي_ه را به چشم خ__ود دي___دم!!!

بالاخره در آيه بعدى: «كسانى كه بعدا ايمان آوردند و مهاجرت كردند و همپاى شما جهاد كردند، آن ها نيز از شما هستند،» خداوند متعال مهاجرين بعدى و آن هايى را كه بعد از اين ايمان مى آورند و با طبقه اول همراه شده و به جهاد مى پردازند، به آنان ملح_ق فرم_وده و در مسئل_ه ولاي_ت ايش_ان را نيز شركت داده است.

نسخ ولايت در ارث، در برادرخواندگى

خداى متعال با آيه: «وَاُولُواالاَْرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ فىكِتبِ اللّهِ...،»(6/احزاب) ولايت ارث را در ميان ارحام و خويشاوندان تشريع مى كند و آن را منحصر در

برادرخواندگى: برقرارى ولايت بين مهاجرين وانصار (95)

ارح_ام مى نم_ايد و ام_ا بقي_ه اقس_ام ولايت منحصر در ارحام نيست.

اين آيه حكم ساب__ق را كه عبارت ب__ود از ارث بردن به سبب عقد برادرى نسخ مى كند. قبل از اين آيه بعضى در اوايل هجرت رس__ول اللّه صلى الله عليه و آله حك__م ارث به «اخوت» را در مي__ان مسلمان__ان اج__را مى كردن__د و بع__د از ن__زول اين آي__ه موق_وف شد.(1)

دارالاسلام: تقسيمات جغرافيايى ايمان و كفر

«لا يَسْتَوِى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ اُولِى الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللّهِ...!»(95 تا 100/نساء)

1- الميزان ج: 17، ص: 231.

(96) مهاجرين و انصار

در روزهايى كه مسلمانان گروهى به مدينه هجرت كردند و گروهى در مكه ماندند، همزمان گروه هايى در مدينه بودند كه با پيامبر خدا در جنگ ها شركت مى كردند و گروهى در خانه ها مى نشستند و گروه هايى نيز بودند كه

به حال شرك مانده بودند و نهايتا با مسلمين پيمان زندگى مسالمت آميز بسته بودند؛ در آن روزگار شهر مدينه «دارالاسلام» بود و شهر مكه «دارالكفر» بود و كسانى كه در اين دو شهر اقامت داشتند داراى كيفيت هاى متفاوتى بودند و قرآن شريف در آيات فوق وضع آنان را روشن كرده تا تكليف خود را در قبال خدا و مسلمانان بدانند.

خداوند متعال در اين آيات، مؤمنين، يعنى مدعيان ايمان را، از نظر اقامت در سرزمين مؤمنين يا «دارالايمان» و سرزمين مشركين يا «دارالشرك»، به چند قسم

دارالاسلام: تقسيمات جغرافيايى ايمان و كفر (97)

تقسيم كرده و جزاى هر يك از اين چند دسته را به طورى كه مناسب حال آن دسته است، بيان فرموده، بدين منظور كه آنان را بيدار كند و سپس ترغيبشان فرمايد كه به «دارالايمان» هجرت كنند و آن جا اجتماع نمايند و مجتمع اسلامى را نيرو بخشند و متحد شوند و بر كارهاى نيك و پرهيزكارى به يكديگر كمك دهند و كلمه حق را بالا برند و پرچم توحيد را برافرازند و دين را به همگى اعلام كنند.

گ__روه ه_اى مورد خ_ط_اب آي_ات ب_ه شرح زي_ر ب_ودن_د:

1 - مجاهدين و قاعدين:

هر دو اين دسته كسانى هستند كه در سرزمين اسلامى «دارالاسلام» اقامت دارند. يك دسته از آن ها كسانى هستند كه با جان و مال در راه خدا جهاد مى كنند، دسته دوم كسانى هستند كه با عذر و يا بدون عذر (در جايى كه عده كافى براى جهاد آماده بود)، در من_زل ه_ا م_ى نشستن_د و ب_ه جه_اد نم_ى رفتند.

(98) مهاجرين و انصار

خداوند سبحان به هر يك از اين ها وعده خوبى داده، ولى البته از نظر درجه، مج_اه_دين را

ب_ر قاع_دي_ن برت_رى بخشي_ده است.

2 - ساكني__ن شه_ر كف_ر:

اين دسته كسانى هستندكه در سرزمين شرك اقامت دارند و از روى ظلم وستم، در راه خدا هجرت نمى كنند. اين دسته جهنمى خواهند بود!

3 - مستضعفي______ن:

اين عده «مستضعفين» هستند كه در سرزمين كفر ساكنند، ولى نه از راه ظلم و ستم، بلك_ه نه چ_اره اى دارند و نه راه_ى ب_راى فرار مى دانند.

دارالاسلام: تقسيمات جغرافيايى ايمان و كفر (99)

اي__ن دست__ه را ه__م انش__اء اللّ__ه (اگ_ر خ_داون__د بخواه__د) عف__و خواه__د ك___رد.

4 - مهاجرت ناتمام:

اين عده كسانى هستند كه مستضعف نيستند و به منظور هجرت به طرف خدا و رسول و پناهنده شدن به سرزمين اسلام، از خانه هاى خود بيرون آمده اند، ولى مرگ ب_ه س_راغ ايش_ان آم_ده است. اجر اينان هم بر خداست!

مضم__ون اين آيات، هم__ه وقت و همه جا، درباره مسلمانان جارى است، گرچه سبب ن__زول اين آي__ات اوض__اع و احوال__ى ب__ود كه مسلمي__ن در عه__د پيغمبر صلى الله عليه و آله از هنگ__ام هج__رت ب__ه مدينه تا فت__ح مك__ه داشتن__د.

آن روز دو سرزمين وجود داشت

(100) مهاجرين و انصار

يكى سرزمين اسلام، كه عبارت بوداز شهرمدينه و حومه آن:

در اين جا يك عده مسلمان وجودداشت كه در دين خود، آزادى داشتند ويك عده هم مشركين و كسان ديگرى بودند كه به واسطه پيمان و امثال آن كارى به مسلمانان نداشتند.

ديگ_رى س_رزمين شرك، كه عبارت بود از مكه و حومه آن:

اين ها بر بت پرستى ثابت قدم بودند و در امر دين، مزاحم مسلمانان بودند و آنان را به سختى شكنجه مى كردند و فريب مى دادند، كه از دينشان برگردند، ولى اين آي_ات ب_ا ملاك كل_ى ك_ه دارد هميش_ه حاك_م بر مسلمي_ن است.

بدين ترتيب كه مسلمان مؤظف است يا در جايى اقامت كند كه بتواند معالم دين را بياموزد و شعائر دين را اقامه كند و

به احكام دين عمل نمايد و يا اگر در سرزمينى است

آن روز دو سرزمين وجود داشت (101)

كه نه علم به معارف دين و نه راهى براى عمل كردن به احكام دينى وجود دارد، بايد از آن جا هجرت كند، فرق نمى كند كه آن جا را «دارالاسلام» بنامند يا «دارالكفر»... زيرا امروز اسم ها دگرگون شده و از مسمى هاى خود كنار گرفته ودور شده اند. دين به صورت يك مطلب نژادى درآمده است. از اسلام تنها نام مانده، اعتقاد به معارف و عمل به احكام اسلام به هيچ وجه در اين نامگذارى مراعات نمى شود.

قرآن كريم، اثر را بر حقيقت _ و نه اسم _ اسلام بار مى كند و مردم را تكليف ب_ه اعم_الى مى كن_د كه داراى روح باش_د، نه صورت اسلام!! (1)

زنان مهاجر

1- الميزان ج: 9، ص: 85.

(102) مهاجرين و انصار

«يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا ج_اءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ...!» (10 / ممتحنه)

قرآن مجيد اشاره به آن زمانى از تاريخ صدر اسلام دارد كه مسلمانان در مدينه قدرت گرفته اند و عده اى به تدريج از مكه به مدينه مى آيند و در بين آن ها زنانى نيز از همسرانشان جدا شده و به مدينه مهاجرت مى كنند، كه احتمال مى رود همه آن ها به قصد مسلمانى نباشد و برخى حتى مسائل خانوادگى خود را مى خواهند بدين وسيله حل نمايند، لذا دستوراتى در اين زمينه از طرف خداى تعالى به رسول گرامى اش صادر م_ى ش_ود و مى ف_رم_ايد:

زنان مهاجر (103)

- «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! زنانى كه به عنوان اسلام و ايمان از ديار خود هجرت كرده و به سوى شما آمدند، خدا به صدق و كذب ايمان آن ها داناتر است! شما بايد از آن ها تحقيق كنيد

و آن ها را امتحان بكنيد، اگر به ايمانشان شناختيد، آن ها را بپذيريد و ديگر به شوهران كافرشان بر نگردانيد، كه هرگز اين زنان مؤمن بر آن شوهران كافر و آن شوهران كافر بر اين زنان مؤمن، حلال نيستند! ولى مهر و نفقه اى را كه شوهران خرج آنان كرده اند، به آنان بپردازيد و باكى نيست كه شما با آنان نكاح كنيد، در صورتى كه مهر و اجرشان را بدهي__د و هرگ__ز متوس__ل ب__ه حفاظ__ت كاف__ران مشوي__د! (يعن__ى عهد ازدواج و دوستى و نظاي__ر آن ب_ا ك_اف___ران م_بندي_د!)»

سياق و زمينه اين آيه شريفه چنين دست مى دهد كه بعد از صلح حديبيه نازل شده و در عهدنامه هايى كه ميان رسول اللّه صلى الله عليه و آله و مردم مكه برقرار گرديده نوشته شده است

(104) مهاجرين و انصار

ك__ه اگر از اهل مك__ه مردى ملحق به مسلمان__ان شد، مسلمانان موظفند او را به اهل مك__ه برگردانند، ولى اگر از مسلمانان مردى ملحق به اه__ل مكه ش__د، اهل مكه موظف نيستند او را به مسلمانان برگردانند.

و نيز از آيه شريفه چنين بر مى آيد كه بعضى از زنان مشركين مسلمان شده و به سوى مدينه مهاجرت كرده بودند و همسر مشركشان به دنبال آن ها آمده و درخواست كرده بودند كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله همسر آنان را برگرداند و رسول اللّه صلى الله عليه و آله در پاسخ فرموده بود كه آن چه در عهدنامه آمده اين است كه اگر مردى از طرفين به طرف ديگر ملحق شود بايد بر اساس قرارداد عمل شود، ولى در عهدنامه درباره زنان چيزى نيام__ده اس__ت و ب__ه همي__ن م__درك رس__ول اللّه صلى الله عليه و آله آن زن را به شوه__رش ن__داد و حت__ى مهري__ه اى را ك__ه

شوه_ر به همس__رش داده ب__ود به آن م__رد ب__رگ__رداني___د.

زنان مهاجر (105)

اين ها مطالبى است كه از آيه شريفه استفاده مى شود و آيه فوق دلالت بر احكامى مناسب اين مطالب نيز دارد و همچنين آيه شريفه اين زنان را قبل از امتحان و پى بردن به ايمانشان نيز مؤمنان خوانده، از اين جهت بوده كه خود آنان تظاهر به اسلام و ايمان مى كردند.

ضمنا خداى تعالى مى فهماند كه ايمان باعث انقطاع علقه زوجيت بين زن مؤمن و مرد كافر است و همچنين به حكم آيه: «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ!» (10 / ممتحنه) مردان مسلمان بايد در اولين روزى كه به اسلام در مى آيند زنان كافر خود را رها كنند، چ__ه اين كه زنان مش_رك باشند و يا يهود و نصارى و يا مجوس! در ادامه آيه مى فرمايد:

_ «و اگر از شما مهريه اى از همسران كافرتان نزد كفار مانده و از دست رفته

(106) مهاجرين و انصار

باشد و همسرانتان به كفار پيوسته باشند، اگر مؤمنين در جنگ به غنيمتى رسيدند، مهريه اي__ن گ_ون_ه اف_راد را ب_ه هم_ان مق_دارى ك_ه از چنگش_ان رفته، به آنان بدهند!» (11 / ممتحنه)

شرايط بيعت زنان مهاجر

در آي__ه 12 سوره مباركه ممتحنه، خداى تعالى شرايط و حكم بيعت زنان مؤمن را كه به سوى رس__ول اللّه صلى الله عليه و آله هجرت مى كنن__د، تعيين فرم__وده است. در آن، امورى را بر آن_ان ش_رط ك_رده است ك_ه بعض_ى مشت__رك بي_ن زن__ان و م__ردان اس__ت، مانن_د:

- شرك نورزيدن، نافرمانى نكردن از رسول خدا صلى الله عليه و آله در كارهاى نيك؛ بعضى ديگر ارتباطش با زنان بيشتر است، مانند:

شرايط بيعت زنان مهاجر (107)

- احتراز جستن از سرقت و زنا و كشتن اولاد و اولاد ديگران را به

شوهر نسبت دادن؛ كه اين امور هر چند به وجهى مشترك بين زن و مرد است و مردان هم مى توانند چنين جرايمى را مرتكب شوند و لكن ارتباط آن ها با زنان بيشتر است، چون زنان به حسب طبع عهده دار تدبير منزلند و اين زنانند كه بايد عفت دودمان و خانواده را حفظ كنن__د و اين زنانن__د كه نسل پ_اك و فرزندان حلال زاده به وسيله آنان حاصل مى شود.

شرط اول:

- هيچ چيزى را شريك خدا نبايد بگيرند، نه بت، نه اوثان، نه ارباب اصنام! اين شرطى است كه هيچ انسانى در هيچ حالى از اين شرط بى نياز نيست. ش_رط دوم:

(108) مهاجرين و انصار

- از ش__وه__ران و از غ_ي_رش__وه_ران چ__ي_زى ن_دزدن_د!

از سياق آيه استفاده مى شود كه بيشتر منظور سرقت نكردن از شوهران م___ورد ع_ن_اي_ت اس_ت.

شرط سوم و چهارم:

- با گرفتن دوستان اجنبى و با هيچ كس ديگر زنا نكنند! و چنين نباشد كه از راه زنا حامله شوند، آن وقت فرزند حرام زاده را به شوهر خود ملحق سازند، كه اين عمل ك_ذب و بهت_انى است ك_ه ب_ا دست و پاى خود مرتكب شده اند.

اين شرط غير شرط اولى است كه از زنا جلوگيرى مى كرد.

شرايط بيعت زنان مهاجر (109)

شرط پنجم:

رس___ول خ__دا صلى الله عليه و آله را معصي___ت نكنن__د!

نفرموده كه خدا را معصيت نكنند، با اين كه معصيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و نافرمانى نسبت به آن جناب هم منتهى به نافرمانى خداى تعالى مى شود و اين بدان جهت بوده كه بفهماند: آن چه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مجتمع اسلامى سنت و باب مى كند، براى جامعه اسلامى عملى معروف و پسنديده مى شود و مخالفت با آن در حقيقت تخلف از سنت اجتماعى و بى اعتباركردن آن است.

از اي__ن

بي__ان روشن مى ش__ود كه عب__ارت «معصيت در مع__روف» عب__ارت__ى است كه ه__م شامل «ترك معروف» از قبي__ل: نماز و روزه و زك__ات مى شود و هم ش__ام___ل «ارتك__اب منك__ر» از قبي__ل: تب__رج و عش__وه گ__رى زن__ان، ك__ه از

(110) مهاجرين و انصار

رس__وم جاهلي__ت اول__ى است! (1)

1- ال_مي___________زان ج: 38، ص: 132.

شرايط بيعت زنان مهاجر (111)

فصل چهارم :بحثى در جامعه اسلامى

اجتماع از نظر اسلام

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا...!» (200 / آل عمران)

شك نيست كه اسلام تنها دينى است كه اساس آيين خود را خيلى صريح و روشن بر پايه اجتماع قرار داده است. اسلام در هيچ شأنى از شئون خود نسبت به اجتماع

(112)

بى اعتن_ا نبوده است.

اين دين الهى، در گستره بى نهايت اشتغالات انسانى و دسته هاى مختلف جنسى و نوعى و صنفى او، كه شمارش آن ها از نيروى فكر انسان خارج است، با تمام كثرت ف_وق الع_اده اى كه دارند، دخالت نموده و براى هر يك از آن ها حكمى مقرر داشته است.

تمام اين احكام و مقررات را نيز در يك قالب اجتماعى بيان داشته و تا آن جا كه ممكن بوده، روح اجتماع را در جميع احكام و مقررات خود تنفيذ نموده است!

نخستين ندايى كه بشر را به سوى اجتماع دعوت كرده و به جامعه يك شخصيت مستقل واقعى داده، نداى آسمانى اسلام است، كه با يك سلسله آيات الهى مردم را به سوى سعادت حيات اجتماعى و پاكيزگى آن دعوت فرموده است:

_ «اين است راه من! آن را پيروى كنيد! و راه هاى ديگر را پيروى مكنيد، كه موجب

اجتماع از نظر اسلام (113)

تفرقه و پراكندگى شماست!» (52 / انعام)

_ «به رشته خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد... بايد جمعى از شما مردم را

به خير و نيكى دعوت كنند، امر به معروف كنند و از منكر باز دارند و اينان خود رستگارانند. مباشيد از آنان كه پس از ادله روشنى كه بر آنان آمد، پراكنده شدند و راه اختلاف پيمودند!»(103تا105/آل عمران)

_ «مؤمنين برادر يكديگرند، پس بين دو برادرتان سازش دهيد!» (100 / حجرات) _ «وَ تَع__اوَنُ__وا عَلَ__ى الْبِ__رِّ وَ التَّقْ__وى! در نيك____ى و پ__رهي__زك____ارى يكديگ__ر را ي_ارى ك_ني___د!» (3 / م_ائ_ده) (1)

1- ال_مي_________زان ج: 7، ص: 158.

(114) مهاجرين و انصار

اتحاد و سازگارى در جامعه اسلامى

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا...!» (200 / آل عمران)

در اين آي__ه خ__داى تعال___ى جامع__ه اسلامى را خط__اب ق__رار داده و مى ف_رمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بردبارى كنيد و با هم سازش و پيوند كنيد و از خدا بترسي__د، باشد كه رستگار شويد!»

صبرى كه با عبارت «صابروا» بدان سفارش شده، صبر و تحمل اجتماعى است. بديهى است كه صبر و تحمل عمومى و همگانى از نظر قدرت و نيرو و اثر بالاتر از صبر و تحمل انفرادى است. در ظرف اجتماع و همكارى هاى اجتماعى است كه قدرت هاى فردى به يكديگر پيوند خورده و نيروى عظيمى را به وجود مى آورد.

اتحاد و سازگارى در جامعه اسلامى (115)

به كارگيرى عبارت «رابطوا» مى رساند كه انسان چه در حال آسايش و چه در بلا و سختى لازم است كه قدرت هاى معنوى خود را روى هم ريخته و كليه شئون حياتى خويش را در پرتو يك تعاون و همكارى اجتماعى به سامان برساند.

چون اين همكارى هاى اجتماعى به منظور نيل به سعادت واقعى دنيا و آخرت است، پس از كلمه «رابطوا» بلافاصله جمله «وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ!» آورده شده

است. بديهى است كه يك سعادت واقعى و كامل، جز در پرتو همكارى اجتماعى ميسر نيست، چه آن كه در غير اين صورت، اگر هم سعادتى به دست آيد، يك سعادت كامل و هم_ه ج_انبه اى نخواهد بود.

اجتماعى بودن انسان، از مطالبى است كه اثبات آن، احتياج به بحث زيادى ندارد، چه

(116) مهاجرين و انصار

آن كه خاصه «اجتماعى بودن» از فطريات هر فرد است. تاريخ و همچنين آثار باستانى كه از قرون و اعصار گذشته حكايت مى كند، چنين نشان مى دهد كه انسان هميشه در جامعه و به طور دسته جمعى زندگى مى كرده است.

قرآن در بسيارى از آيات خود، با بهترين طرزى از اين موضوع خبر داده است. در آيه 13 سوره حجرات فرموده:

- «اى مردم، شما را از مرد و زن آفريديم و دسته دسته و قبيله قبيله قرار داديم تا يك_ديگ_ر را بشن_اسي_د.» در ج_اى ديگ_ر م_ى فرم_ايد:

- «ما خود روزى آن ها را در زندگى دنيا تقسي_م كرديم و دسته اى را بر دسته ديگر به مراتبى برترى داديم تا گروهى گروهى را مسخ_ر خدمت خود سازند!» (32 / زخ_رف) - «او كسى است كه بشر را از آب ساخت و خويشى و پيوند ازدواج را بين آن ها

اتحاد و سازگارى در جامعه اسلامى (117)

برقرار نمود!» (54 / فرقان) (1)

رابطه فرد و اجتماع در اسلام

«ي__ا اَيُّهَ__ا الَّذي_نَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا...!» (200 / آل عمران)

اسلام در تربيت افراد نوع انسان و راهنمايى او به سوى سعادت حقيقى، رابطه واقعى اى را كه بين فرد و اجتماع وجود دارد، در نظر گرفته است.

1- ال_مي_______زان ج: 7، ص: 154.

(118) مهاجرين و انصار

خ__داى ت_ع_ال_ى م_ى ف_رم_اي_د:

- «او كس____ى اس__ت ك__ه بش__ر را

از آب آف__ري__د، پ___س اي__ن آفرين___ش را در پي___ون__د خ__ويش__ى و ازدواج ق___رار داد!» (54 / ف___رق_____ان)

- «اى مردم! شما را ازيك مرد و زن آفريديم!» (13/حجرات)

- «بَعْ_ضُ_كُ___مْ مِ____نْ بَ_عْ______ضٍ!» (195 / آل عم_____ران)

رابطه حقيقى اى كه بين فرد و اجتماع برقرار است، موجب اين مى شود كه خواص و آثار فرد در اجتماع نيز پديد آيد و به همان نسبت كه افراد از نيروها و خواص و آثار وج__ودى خويش جامعه را بهره مند مى سازند، اين حالات يك موجوديت اجتماعى نيز پيدا مى نمايند.

و لذا مى بينيم: قرآن براى «ملت» وجود، اصل، كتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و

رابطه فرد و اجتماع در اسلام (119)

معصيت اعتب__ار فرم__وده و مى گويد:

_ «براى هر ملت، اجل و دوره اى است كه وقتى به پايان رسد، نه لحظه اى عقب افتند و نه لحظ_ه اى پ_يشى گي_رند!» (34 / اعراف)

- «و هر امتى به س__وى كتاب خود خوان__ده مى ش___ود.» (28 / جاثيه)

- «عم__ل هر امت__ى را در نظ__رش زين__ت دادي_____م.» (108 / انعام)

- «دست__ه اى از آن ها ملت____ى مي_ان___ه رو ه_ستن_____د.» (66 / مائده)

- «ملتى قائم و برپا، كه آيات خدا را تلاوت كنند.» (113 / آل عمران)

- «هر ملتى مى كوشيد تا پيغمبر خود را بگيرند و در راه باطل خود با او جدال ورزند، تا حق را پايمال سازند، ولى ما آنان را گرفتيم، چگونه بود عقاب!!»(5 / غافر)

- «براى هر ملتى رسولى است و وقتى كه آن رسول بيامد، حكم به عدل مى شود و كسى ستم نمى شود!» (47 / يونس)

(120) مهاجرين و انصار

با توجه به اين حقيقت است كه مى بينيم، همان طور كه قرآن به داستان هاى اشخاص اهمي_ت داده، ب_يش از آن ب_ه تاري_خ مل_ت ها اهميت داده است. و

اين در آن هنگام بوده است كه بشر تاريخى جز ذكر حالات اشخاصى از قبيل پادشاهان و بزرگان، نداشته است.

تاريخ نويسان تا بعد از نزول قرآن هيچ توجهى به تاريخ ملت ها و اجتماعات نداشته اند و اين بعد از نزول قرآن بوده كه بعضى از مورخين، از قبيل مسعودى و ابن خل_دون، ك_م و بيش ت_وجهى به ت_اريخ ملت ه_ا نموده و ب_ه ذك_ر حوادث آن پرداخته اند.

اين همين طور ادامه داشت، تا اين كه در همين اواخر به طور كلى تحول در تاريخ به وجود آمد و تاريخ اشخاص به تاريخ ملت ها تبديل گشت.

رابطه فرد و اجتماع در اسلام (121)

خلاصه همان طور كه اشاره كرديم، اين رابطه حقيقى كه بين فرد و اجتماع موجود است، موجب يك سلسله قوا و خواص اجتماعى مى گردد، كه از هر جهت، بر قوا و خواص فردى برترى داشته و در صورت تعارض بر آن غالب شده و مق_ه_ورش مى س_ازد.

اسلام بيش از همه اديان و ملل به اجتماع اهميت داده است. اسلام مهمترين دستورات دينى خود را، ازقبيل حج و نماز و جهاد و انفاق و بالاخره هرگونه تقواى دينى را، براساس جامعه بنيان گذاشته است.(1)

1- ال_مي__زان ج: 7، ص: 162.

(122) مهاجرين و انصار

ضامن اجرائى احكام اجتماعى اسلام

«ي__ا اَيُّهَ__ا الَّذي_نَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا...!» (200 / آل عمران)

ضامن اجرائى احكام اجتماعى اسلام، علاوه بر سازمان حكومتى اسلام، كه موظف به حفظ شعائر عمومى دين و حدود آن هاست و علاوه بر فريضه دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر، كه بر تمام افراد مسلمين واجب است، اين است كه: قرآن هدف عالى اجتماع اسلامى را سعادت حقيقى و قرب و منزلت پيدا كردن نزد خدا، قرار

داده است. بديهى است هر اجتماعى، ناچار، داراى يك هدف و غرض مشترك است و اين است غرض و هدف مشترك اجتماع اسلامى از نظر قانونگزار آن!

ضامن اجرائى احكام اجتماعى اسلام (123)

مي__ل وصول به هدف مقدس فوق الذكر، خود يك ضامن اجرائى بزرگ و يك م_راق_ب جدى باطنى براى حفظ و اجراى احكام اسلام است.

علاوه بر جهات ظاهرى، حتى تمام زواياى نيمه روشن باطن انسان، براى پليس باطنى روشن و نمودار است، اگرچه احيانا اين دو نيروى بزرگ (پليس باطن - و دعوت به خير) بر رهبران كنونى اجتماعى بشر مخفى مانده است و بدان اهتمام نشان نمى دهند.

اسلام در راه اجراى قوانين خويش، از نيروى اين پليس باطن، حداكثر استفاده را نم__وده است. به همين جهت است كه مى گوييم روش اسلام در اهتمام به اجتماع بر س_اير روش ه_ا برت_رى دارد! (1)

1- ال_مي___زان ج: 7، ص: 164.

(124) مهاجرين و انصار

دوام روش هاى اجتماعى اسلام

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا...!» (200 / آل عمران)

گفته شده: «اگر روش اسلام در پى ريزى يك اجتماع صالح، حتى از اجتماعاتى كه به وسيله ملت هاى متمدن پى ريزى شده، متقن تر و اساسى تر است، پس چرا اجتماعى كه اسلام پى ريزى كرد، جز در مدت بسيار كوتاهى دوام نياورد و نتوانست خود را حفظ كند، تا چه رسد به اين كه جامعه هاى قيصر و كسرى را متحول سازد، بلكه در مدت

دوام روش هاى اجتماعى اسلام (125)

اندكى يك امپراطورى جديد به دنبال حكومت اسلامى به وجود آمد، كه به مراتب از قبلش شنيع تر بود و فجايعش روى گذشته را سفيد كرد. اين درست بر خلاف تمدن غرب است، كه توانسته در امتداد زمان جلو آمده

و موجوديت خود را حفظ كند و همين دليل بر اين است كه تمدن غرب مترقى تر و روش اجتماعى آن از نظر اساس محكم تر است. آنان روش اجتماعى و قوانين موضوعه خود را مبتنى بر اراده و تمايلات ملت نموده اند و چون اتفاق كلمه يك ملت عادتا محال است، ملاك عمل را اراده اكثريت قرار داده اند. اما فرضيه دين در دنياى امروز يك فرضيه صد در صد ايده آلى است كه هيچ گاه از مرحله تئورى خارج نشده و نمى توان پى و اساس يك اجتماع را مبتنى بر آن نمود...؟!» در پاسخ بايد گفت:

اين كه گفته اند - روش اجتماعى اسلام در دنياى امروز غير قابل اجراست و تنها

(126) مهاجرين و انصار

سيستم اجتماعى تمدن عصر كنونى است كه در شرايط موجود قابل براى اجرا مى باشد، به اين معنى كه شرايط حاضر جهان هيچ گونه سازش و تناسبى با احكام دين اسلام ندارد - مطلبى است مسلم! ولى نتيجه اى كه گرفته اند از آن به دست نمى آيد، زيرا جمعى روش هايى كه تاكنون بر جوامع حكومت كرده اند، روش هاى ازلى نبوده اند، بلكه همه آن ها در زمانى كه شرايط و اوضاع عمومى جهان آماده گسترش و بسطشان نبوده است، قدم به عرصه وجود گذاشته و با عوامل مخالف و روش هاى كهنه اى كه با سرشت افراد آميخته شده بود به مبارزه برخاسته اند و چه بسا كه در آغاز امر در اين مبارزه شكست خورده و عقب نشينى كرده اند ولى باز براى دومين بار و سومين بار مبارزه را از سر گرفته اند تا اين كه سرانجام پيروزى را به دست آورده اند و جاى خود را در اجتماعات بشر باز نموده و حكومت خود را مستقر كرده اند و

يا آن كه در اثر

دوام روش هاى اجتماعى اسلام (127)

مساعد نبودن عوامل و شرايط به طور كلى منقرض شده و از بين رفته اند.

تاريخ نشان مى دهد كه تمام روش هاى دينى و يا دنيوى، حتى روش دموكراسى و نظ_ام اشت_راكى ني_ز اي__ن ج_ري__ان مب_ارزه و پي_روزى و ش_كست را ط__ى نموده ان__د.

(خواننده گرامى توجه دارد كه اين مقالات، سال ها قبل از فروپاشى نظام اشت_راك_ى كم_ونيست_ى در جه_ان مع_اص_ر، ن_وشت_ه ش_ده است.)

اشاره به همين معنى است آيه شريفه قرآن كريم كه مى فرمايد:

_ «قَدْ خَلَ__تْ مِنْ قَبْلِكُ_مْ سُنَنٌ فَسي_رُوا فِى الاَْرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ!

_ قب__ل از شم__ا ملت هاي__ى بوده اند كه منق__رض شده و از بي__ن رفته اند، در زمي__ن گردش كني__د و ببيني__د كه چگونه ب__وده عاقبت كار آن__ان كه آي__ات الهى را تكذي__ب كرده اند!!» (137 / آل عمران)

(128) مهاجرين و انصار

اين آيه مى فرماي__د: روش هاي__ى كه همراه تكذي__ب آيات اله__ى است داراى سرانج__ام ني__ك نمى باشند!

بنابراين، اگر يك نظام اجتماعى با شرايط و اوضاع موجود زمانى منطبق نباشد، اين عدم انطباق دليل بر بطلان آن نمى باشد! بلكه اين خود يك ناموس طبيعى است، به اين معنى كه لازم است يك سلسله روش ها و سنت هاى غير قابل انطباق با محيط به وجود آيد، تا در اثر فعل و انفعال و تنازع عوامل مختلف و متضاد، راه براى يك سلسله پديده هاى تازه اجتماعى باز شود!

اسلام هم از اين قاعده عمومى مستثنى نبوده و از نظر طبيعى و اجتماعى مانند ساير نظام هاست، بنابراين، وضع اسلام در پيروزى و شكست و تكيه بر عوامل و شرايط عينا مانند ساير مرام هاست و وضعيت اسلام و دين در عصر حاضر (كه بر

دوام روش هاى اجتماعى اسلام

(129)

بيش از يك ميليارد نفر از افراد بشر حكومت كرده و در قلب آن ها ريشه دوانيده است،) ضعي__ف ت___ر از زم__ان دع__وت حض___رت ن__وح و ابراهي__م و محم__د صلى الله عليه و آله نيس___ت!!

و ما مى دانيم كه اين رهبران آسمانى، يكه و تنها دعوت خود را، در محيطى كه جز فساد حاكمى بر آن نبوده است، شروع كرده و به تبليغ مرام خود پرداخته اند. مرام آن ها كم كم بسط و توسعه پيدا نموده و در جان و سرشت مردم جاى گرفته و روح زندگى و به ه_م پي_وستگى پيدا نموده است، تا اين كه در امتداد زم_ان تا به امروز جلو آمده است!

پيغمبر گرامى اسلام نيز، در موقعى كه، جز يك مرد و يك زن حامى و پشتيبان نداشت، برنامه تبليغاتى خود را شروع كرد، تا اين كه مردم كم كم و يكى پس از ديگرى به آنان ملحق شدند. آن ايامى بسيار دشوار بود، تا اين كه خداى متعال يارى كرد و آن عده به صورت اجتماع شايسته اى، كه صلاحيت و پرهيزكارى بر آن حاكم

(130) مهاجرين و انصار

بود، متشكل شدند و تا مدتى هم كه خيلى دراز نبود، بر همين حال باقى ماندند، ولى بعد از رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، اين اجتماع صالح، از مسير اصلى خود منحرف شد و فتنه هايى پديد آمد!

ولى همي__ن جامعه صالح، با محدوديتى كه داشت، توانست در كمتر از نيم قرن داي__ره حكومت خ__ود را تا شرق و غ__رب جهان گست__رش دهد و يك تح__ول واقعى ك_ه هن__وز آث_ار ب___ا اهمي__ت آن را م__ى بيني__م و خواهي__م دي___د، در تاري__خ بشريت به وج___ود آورد!

- (خواننده عزيز را توجه مى دهيم به اين واقعيت عجيب كه اين مطالب را علامه

بزرگوار زمانى در الميزان نگاشته كه نه جامعه اسلامى ايران انقلاب عظيم خود را راه انداخته و نه حكومت اسلامى آن با شايستگى تمام برقرار گشته و نه جامعه مردمسالار دينى آن در بين جوامع امروزى سر برافراشته است.

دوام روش هاى اجتماعى اسلام (131)

از طرف ديگر هم هنوز حكومت كمونيستى شوروى از هم نپاشيده و حتى چنين تحولاتى به فكر كسى هم نمى رسيده است و اين دليل بر درك عميق آن مرحوم از شايستگى روش اجتماعى اسلام و بيان اين چنينى آن است، كه مورد اعجاب هر دانشمندى است.)

(132) مهاجرين و انصار

تأثير روش هاى اجتماعى اسلام بر جامعه انسانى

بحث ه__اى اجتماع__ى اى كه در خص__وص تاريخ نظ__رى انجام مى گي__رد، مى توان__د اين مطل__ب را آشكار س__ازد كه تح__ول عصر حاض__ر صرف__ا مول__ود طل__وع اسلام و روش خ__اص آن ب_وده است.

تنها عصبيت دينى و يا جهات سياسى است كه بيشتر فضلاى اروپايى را از اقرار به اين حقيقت بازداشته است و آنان از تذكر تأثير عظيم اسلام در جامعه انسانى، طفره رفته اند، وگرنه ممكن نيست يك بحث كننده مطلع و باانصاف، نهضت تمدن جديد را يك نهضت مسيحى بداند و چنين معتقد باشد كه اين تحول تحت پرچم مسيح و به رهبرى او انجام گرفته است، در صورتى كه مسيح عليه السلام خود به اين معنى تصريح كرده كه آن چه

تأثير روشهاى اجتماعى اسلام بر جامعه انسانى (133)

در نظر من مهم است، روح است نه جسم!! و اصولاً دين مسيح در برنامه كار خود هيچ گونه توجهى به امر حكومت نداشته است.

و اين اسلام است كه مردم را به اجتماع و همكارى دعوت نموده و در هر شأن فردى و اجتماعى ب_دون اس_تثناء دخ_الت كرده است!

با اين ترتيب،

آيا ناديده گرفتن اين امتيازات، از طرف علماى غرب، جز به اين منظور بوده كه، از روى ظلم و دشمنى نورانيت اسلام را خاموش ساخته و آتشى را كه در دل ها برافروخته، فرو نشانند!؟ آيا جز براى اين است كه سرانجام اسلام را به نام يك م__رام نژادى، كه اث__رى جز ايجاد يك مليت و گروه تازه اى، نداشته است، معرفى كنند؟!!

ابراز صلاحيت اسلام براى رهبرى جامعه بشرى

(134) مهاجرين و انصار

اسلام صلاحيت خود را در رهبرى بشر به سوى سعادت و يك زندگى پاكيزه به ثبوت رسانيده است. روشى كه داراى چنين صلاحيتى است، نمى توان آن را يك ف_رضي_ه غي_رقاب_ل انطب_اق بر زن_دگى انس_ان ها ن_اميد و اين روش با ت_وجه به اين كه هدفش تضمين سعادت حقيقى انسان است، هرگز نااميد از عهده دار شدن س_رپرستى ام_ور دني_وى م_ردم، نم_ى باش_د! (1)

اختلاف شعارهاى اجتماعى اسلام با غرب

1- الميزان ج: 7، ص: 165.

اختلاف شعارهاى اجتماعى اسلام با غرب (135)

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا...!» (200 / آل عمران)

شعار اجتماع اسلامى: پيروى كردن حق در فكر و عمل است. شعار اجتماع متمدن عصر حاضر: پيروى كردن از اراده اكثريت است.

اختلاف در شعار، موجب اختلاف در هدف نهايى اجتماع نيز خواهد بود. بنابراين، هدف اجتماع اسلامى، سعادت حقيقى مبتنى بر عقل است. بدين معنى كه مى كوشد: انسان، تعادلى در مقتضيات غرايز و نيروهاى خود برقرار كرده، تا آن اندازه، در اقناع غرايز قدم بردارد كه او را از عبادت، كه وسيله عرفان حق است، باز ندارد. بلكه پرداختن به جسم خود براى وصول به آن مقصد باشد و در پرتو اين تعادل، كه موجب

(136) مهاجرين و انصار

سع_ادت ق_واى انسانى است، سعادت انسان نيز تأمين شده است.

بايد دانست كه راحتى و آسايش بزرگ هم همين است، گو اين كه ما به سبب مختل شدن تربيت اسلامى، آن طور كه بايد، اين معنى را درك نكرده ايم!

اسلام براى وصول به هدف نهايى اى كه براى جامعه خود در نظر گرفته، در تمام قوانين خود، لحاظ جانب عقل را نموده است، آن چنان عقلى كه، پيروى از حق، در سرشت

آن نهفته است.

اسلام از هرچه موجب فساد عقل گردد، شديدا جلوگيرى فرموده و ضمانت اج_رايى كليه اعم_ال و اخ_لاق و معارف اصلى را به عهده خود اجتماع قرار داده است. اين اضافه بر آن وظايفى است كه حكومت در اجراى حدود و تدبير امور سياسى و نظاير آن، دارد.

اختلاف شعارهاى اجتماعى اسلام با غرب (137)

بديهى است اين روش، در هر صورت، با طبع عامه مردم سازگار نيست و اين مردم دارا و نادار هستند كه در اثر فرو رفتن در هوس ها و آرزوهاى خود به مبارزه با اين روش بر مى خيزند، چه آن كه اين روش آزادى آن ها را در بهره مند شدن از لذت ها و شهوترانى ه_ا و درندگى ها، سلب مى نمايد.

برطرف كردن اين حالت ممكن نيست مگر بعد از آن كه به موازات ساير تلاش هايى كه جامعه با يك اراده قاطع و پيگير، در راه رفع نيازمندى هاى خود مى كند، تلاشى هم در راه نشر دعوت اسلامى و تربيت صحيح آن انجام دهد و با اين ترتيب، زمينه توسعه روش عالى اسلام را در جامعه مهيا سازد!

هدف جامعه متمدن امروز

(138) مهاجرين و انصار

هدف جامعه متمدن امروز بهره بردارى از شئون مادى است. بديهى است كه اين هدف، يك زندگى احساساتى را به دنبال دارد و در اين زندگى است كه انسان هميشه به دنبال تمايلات خود قدم بر مى دارد، خواه موافق با حق و منطبق با موازين عقل باشد يا نه! و خلاصه در جايى پيروى از عقل مى كند كه مخالف با هدف و غرض مادى او نباشد و به همين جهت است كه مبناى وضع قوانين در دنياى امروز اراده و تمايلات اكثريت است.

در يك چنين اجتماعى، ضمانت اجرا، تنها

براى همان مواد قانونى است كه مربوط به اعمال مردم است، اما اخلاق و معارف اصلى فاقد ضمانت اجرائى بوده و مردم در اين شئون، از آزادى كامل برخوردار خواهند بود. البته در صورتيكه اين آزادى مزاحم سير و اجراى قانون باشد، محدود شده و هرگونه عملى كه مزاحمتى با قانون داشته باشد،

هدف جامعه متمدن روز (139)

ممنوع مى گردد. لازمه يك چنين زندگى، اين است كه مردم با هواهاى نفسانى و رذايل اخلاقى، خو گرفته و بسيارى از مطالب را، كه دين تقبيح نموده، پسنديده بشمارند و به نام آزادى قانون، با هرگونه فضيلت اخلاقى و معارف عالى انسانيت بازى كنند.

لازمه اين جريان اين است كه، زندگى عقلى مبدل به يك زندگانى احساس و عاطفى شود و امورى را كه عقل فسق و فجور مى داند، به فتواى اميال و احساسات آدمى، تقوى خوانده شده و نام جوانمردى و خوش روئى و خلق نيك به خود گيرند، مانند بسيارى از امورى كه امروزه در اروپا بين مردان و زنان شوهردار و دختران و بين زنان و سگ ها و بين مردان و اولاد محارمشان، جريان دارد و يا مانند شب نشينى ها و مجالس رقص و امور ديگرى كه يك انسان متدين به آداب دينى، حتى از ذكر نام آن ها خوددارى مى كند و چ__ه بسا كه آداب و رسوم دين، در نظر اين قبيل مردم مسخره و خنده آور باشد، همان طور كه آداب و رسوم آن ها نيز در نظر مردان دين عجب و مضحكه است.

(140) مهاجرين و انصار

اي__ن ه__ا هم__ه در اث__ر اختلاف__ى اس__ت ك__ه در طرز تفك__ر و نح__وه ادراك اي__ن دو دست__ه م__وج__ود اس__ت و اي__ن اخت_لاف خ_ود

نتيجه اخت__لاف روش آن هاس___ت.

علت سازگار بودن تمدن غرب با ذائقه مردم

تأمل در اختلاف اين دو روش، علت سازگار بودن تمدن غرب را با ذائقه روحى مردم، روشن مى سازد و نيز روشن مى شود كه چرا روشى را كه دين براى اجتماع تعيين كرده، موافق با طبع عامه مردم نيست و اين موافق بودن با مذاق عمومى مردم، تنها مخصوص به روش غرب نيست، تا اين كه اثبات مزيتى بر آن باشد، بلكه جميع

علت سازگار بودن تمدن غرب با ذائقه مردم (141)

روش هايى كه از اعصار باستانى تاكنون در ميان بشر معمول شده، چه روش هاى قبل از تم__دن و چه بع__د از آن، اين خصوصي__ت را داشت__ه و دارند، كه هميش__ه مردم آن ها را در ب_دو ام_ر بر روش ه_اى دين_ى، ك_ه آن_ان را به س__وى ح__ق، دعوت مى كرده، ترجي___ح مى دادند.

اين از جهت خضوعى است كه اصولاً بشر در مقابل بت پرستى مادى دارد و اگر خوب تأمل بكنيم متوجه خواهيم شد كه تمدن كنونى نيز، مخلوطى از همان بت پرستى باستانى است، كه رنگ اجتماعى به خود گرفته و از حالت بسيطى به يك مرحله دقيق فنى، در آمده است.

روش اسلام، كه پيروى از حق را به جاى سازش با تمايلات مردم، ارائه مى دهد، ريشه در آيات قرآنى دارد، آن جا كه خداى تعالى مى فرمايد:

(142) مهاجرين و انصار

_ «اوس_ت كه رس__ول خ__ود را با دي_ن حق و به منظور هدايت مردم فرستاد!» (34 / توبه)

_ «و خ___دا ب___ه ح___ق حك_____م مى كن_د!» (20 / مؤمن)

در ت__وص__ي____ف م__ؤم_ن_ي_____ن م_ى ف_رم__اي______د:

- «آن ها ب_ه حق توصيه و سف_ارش مى كنند!» (3 / عصر)

و در آي____ه 78 س___وره زخ____رف م___ى ف__رم__اي__د:

- «ما حق را براى شما آورديم ولى بيشتر شما از حق كراهت داريد!»

در

اين آيه اعتراف كرده به اين كه حق سازشى با تمايلات اكثريت و هوس هاى ايشان ندارد و سپس لزوم موافقت با اكثريت و هواهاى آن ها را به نام اين كه، موجب فساد است، رد نموده و مى فرمايد:

_ «بلكه با دين حق به سوى آنان آمده و بيشتر آنان از حق كراهت دارند! اگر حق تابع

علت سازگار بودن تمدن غرب با ذائقه مردم (143)

هوس هاى آنان مى شد، آسمان و زمين و هر چه در آن هاست فاسد مى گشت! بلكه آنان را اندرز داديم، ولى آنان اعراض نموده و روگردان شدند!» (70 و 71 / مؤمنون)

و م__ا مى بينيم كه جريان ح__وادث و روزاف__زون شدن حج__م فس__اد، مف__اد اين آيه را تصديق مى كن__د. و باز خ_داون_د تع_ال__ى و ت_بارك مى فرمايد:

_ «بع__د از ح__ق، ج_ز گم__راه_ى نيس__ت، پس ب__ه كج__ا مى روي___د؟» (32 / يون___س)

نقدى بر روش پيروى از اكثريت در اداره جامعه

اين كه مى گويند: روش پيروى از اكثريت، يكى از قوانين قطعى طبيعت است، سخنى اس__ت درست و شكى نيس__ت كه بروز آثار در طبيع__ت به طور غالب است، نه به طور

(144) مهاجرين و انصار

دائم! چيزى كه هست، آن كه اين مطلب نمى تواند ل__زوم پيروى حق را ابطال نموده و به مب__ارزه با آن برخي__زد، چه آن ك__ه خ__ود اي__ن نام__وس طبيعى نيز، از مصاديق ح__ق است و چگون__ه ممكن اس__ت چيزى كه خود مصداق حق است، حق را ابطال كند!؟

آراء و عقايد و نظرات اكثريت، در مقابل اقليت را نمى توان هميشه حق دانست. اگر آن آراء مطابق با واقع خارج بود حق است و اگر مطابق با واقع عينى نبود، حق نيست و در اين صورت سزاوار نيست كه انسان در مقابل آن خاضع شود و حتما هم

خاضع نخواهد شد.

بديهى است كه اگر انسان خود واقع را بفهمد هرگز در مقابل نظر اكثريتى كه برخلاف واقع مى باشد، تسليم نمى شود و اگر هم ظاهرا تسليم شود، اين يك تسليم واقعى نيست، بلكه به واسطه ترس يا حيا و يا جهات ديگر است كه تسليم مى گردد، پس

نقدى بر روش پيروى از اكثريت در اداره جامعه (145)

اين تسليم نه به آن جهت است كه اصولاً نظر اكثريت حق و ذاتا واجب الاتباع است! بهترين بيانى كه اين معنى را افاده كرده و مى گويد كه نظر اكثريت هميشه حق و واجب الاتباع نيست اين آيه شريفه قرآن كريم است كه مى فرمايد: - «بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ اَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ! بلكه با دين حق به سوى آن ها آمد ولى بيشتر آن ها از حق كراهت دارند!» (70 / مؤمنون)

و به اين ترتيب روشن شد كه پيروى از نظر و فكر اكثريت، به نام اين كه - اين يك سن_ت و ناموس طبيعى است - امرى فاسد است! (1)

تفرق در امت اسلامى

1- الميزان ج: 7، ص: 170.

(146) مهاجرين و انصار

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعا وَ لا تَفَرَّقُوا...!» (103 / آل عمران)

از «مشهورات» روايات نيز در اين كه چگونه امت اسلامى فرقه فرقه خواهد شد و از راه و روش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سفارش «ثقلين» دور خواهد افتاد، روايت زير است كه در اكثر كتاب هاى حديث و روايت نقل شده است، كه اميرالمؤمنين على عليه السلام گفت:

- «از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: پيروان موسى بعد از او هفتاد و يك فرقه شدند، يك دسته از آنان اهل نجاتند، هفتاد فرقه ديگر اهل آتشند! پيروان عيسى نيز بعد از او هفتاد دو

فرقه شدند، كه يك دسته از آنان اهل نجاتند و هفتاد و يك فرقه ديگر اهل آتشند! به زودى امت من هم بعد از خودم هفتاد و سه فرقه خواهند شد، كه يك فرقه آن ها اهل نجاتند و هفتاد و

تفرق در امت اسلامى (147)

دو فرقه اهل آتش خواهند بود!»

(نقل از امام صادق عليه السلام از طريق سليمان بن مهران)

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

_ «روز قيامت جماعتى از اصحابم _ يا گفت جماعتى از امتم _ به من وارد مى شوند در حالى كه از ورودشان به حوض كوثر مانع مى شوند، گويم: پروردگارا، اينان اصحاب من هستند!؟ فرمايد: ندانى پس از تو چه كردند؟ آنان به روش جاهليت خود برگشتند، لذا از ورودشان به حوض كوثر مانع شدند!»

روايات نامبرده و آن چه در زير نقل مى شود، با كثرت و تفاوتى كه دارند، تماما آن چه را كه در آينده اتفاق افتاد و همچنين فتنه ها و حوادثى كه پس از رسول اك_رم صلى الله عليه و آله پي_ش آم_د آن را تص_ديق كرد!

(148) مهاجرين و انصار

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

- «شما عينا روش و سنت هاى امت هاى قبلى (يهود و نصارى) را پيش مى گيريد و از طريقه آنان حتى يك وجب منحرف نمى شويد، حتى اگر آنان داخل سوراخ سوسمارى شده باشند، شما هم داخل مى شويد... شما دستگيره هاى اسلام را يك يك خواهيد شكست! اول چي_زى كه از آن ها مى شكني_د "امانت" و آخرش "نماز" است!»

(نقل از تفسير قمى و ساير كتب و صحاح)

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

- «كسى كه اندازه يك وجب از جماعت جدا شود، حلقه اسلام را از گردن خود بيرون آورده، مگر آن كه بر گردد! كسى هم كه بميرد و مطيع امام و پيشواى جماعت نباشد،

مردنش مردن جاهليت خواهد بود!» (نقل از صحيح حاكم از ابن عمر)

تفرق در امت اسلامى (149)

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

- «كسى كه بميرد و امام و پيشواى زمان خود را نشناسد، مردنش چون م_ردن زم_ان جاهليت است!»

اي__ن حديث از رواي__ات مشه___ور شيعه و سنى است.(1)

1- ال_مي____زان ج: 6، ص: 283.

(150) مهاجرين و انصار

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109